دانشجوی کارشناسی یعنی مخترع دوباره چرخ!

اوایل از این کار متنفر بودم ؛بی نهایت خسته کننده بود که ما در پروژه هایمان یا در آزمایشگاه های مان مدارهایی را میبستیم که چندین سال قبل طراحی شده بودند و استفاده شده بودن و الان حتی از تاریخ مصرفشون برای استفاده در هرجایی گذشته بود!

ما بارها و بارها چرخ هایی را اختراع کردیم درحالی که پیشروها در حال اختراع هایپرلوپ ها بودند.

اون موقع من غر میزدم نسبت به دستورکارهای قدیمی آزمایشگاه نسبت به بی تفاوت بودن و رفع تکلیفی بودن تی ای های ازمایشگاه (باحالتی که من فقط میفهمم و مرجع عالمم و بقیه هیچی نمیفهمن!و چقدر احمق بودم.)

من الان دارم میفهمم که چقدر اختراع دوباره چرخ ها چیزهایی به من یاد داد که با استفاده از چرخ نمیتونستم یاد بگیرم. برای اختراع دوباره چرخ ذات حرکت و جابجایی را میفهمیم این درحالی است که با استفاده از چرخ (یا حتی بدتر از آن استفاده از ماشین ها و درون ها در برخورد اول) اولین مفهومی که با آن مواجه میشویم سرعت و شتاب است و این ها مفاهیمی است سوار بر مفهوم جابجایی که اگر جابجایی را نچشیده باشی حقیقتا مزه سرعت و شتاب برایت یکسان است و یک چیز دم دستی !

اینها را درست وقتی فهمیدم که داشتم از شتاب دایره ای درمقابل کسی حرف میزدم که جابجایی را نچشیده بود و چشمانش دربرابر جادو برق نمیزد!


پ.ن : مفاهیم جابجایی و سرعت و شتاب و شتاب دایره ای استعاره ای ازمفاهیم دیگر است.