شنیدن اخبار فساد تو دستگاه های دولتی دردناکه ، دیدن فساد تو بنیاد شهید زجرآوره ...
همسر شهیدی را دیدم که مشغول کاخ سازی است با مزایای گرفته شده از بنیاد شهید  

جانباز اعصاب و روانی را دیدم با دخترش ( که افسردگی حاد داشت) و همسرش که خیاطی میکرد تا روزی حلالی باشه برای گذران زندگی و اما خودش کلکسیونی از بیماری هایی که حتی یه دونه اش هم ادمو از پا میندازه و هزینه درمان با ارقام نجومی و اما خودش ، خودش، نگم از خودش ... نه تنها طلبکار نبود ( که ای کاش بود . ای کاش میومد یه سیلی میزد به هممون و میرفت که به خودمون بیایم که چشم هامون را باز کنیم) که شرم داشت از اینکه درخواست وام بده :/

خبرنگاری را دیدم که با هزارویک پارتی رفت استخدام یه روزنامه دولتی شد و الان مطلب میره در باب اینکه "هر جوانی که به قصد تحصیل از این مملکت اپلای میکنه میره جوان بی دینی است و اصلا رفته که آن کار دیگر بکند و همان بهتر که اینها میروند و اینها ارزشی نیستند" و فلان. :|

خبرنگاری را دیدم که برای حفظ پز "روشنفکری" و حفظ پز "دغدغه مندی" وقت و بی وقت از حصر میگه و سینه چاک میده برای اصلاح طلبی 

خبرنگار های کمی دیدم که رسالت خودشون را خبررسانی بدونند بدون فکرکردن به منفعت طلبی که اگه بیشتر بودن شاید جامعه بهتر و سالم تری داشتیم 

به قول دولت آبادی که میگه : درد اینجاست که درد را نمیشود به کسی حالی کرد ://

عنوان اما از رادیو چهرازی است اپیزود چندش را یادم نیست. اپیزود باهار بود فک کنم و صدا صدای حبیب بود به گمانم.