۷ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

اسکات و چندموضوع دیگر

  • مهسا ماکارونی فر
  • شنبه ۱۶ تیر ۹۷
  • ۲۱:۴۰
  • ۰ نظر
امتحان ها و پروژه ها و اون یکی پروژه اصلیه و دانشکده رفتن و موندن های تا دیر وقت تموم شد و حالا ارامش قبل از طوفانی را دارم تجربه میکنم درست مثل اون صحنه از فیلم اینتراستلار که فرود اومدن رو سیاره اولیه و کلی اب دیدن و خوشحال شدن و بعد درست یه موج بزرگ اومد و داخل موتورهاشون را اب گرفت و دقیقا این حقیقت را کوبید تو صورتشون که اب همیشه نشونه حیات نیست و الی اخر.
ناراحتم از اینکه پروژه ام اونجوری که میخواستم ارائه نشد بنابر هزارویک دلیلی که من کمترین نقش را داشتم و خوشحالم از اینکه تا اخرین لحظه تلاش کردم و ناراضی ام از نتیجه و نتیجه همیشه مهم بوده " همیشه".
خوشحالم از تموم کردن یه مرحله بزرگ دیگه . خوشحالم از زنده بیرون اومدن از این 12 تیر 97. 
استرس و اضطراب دارم برای اولین پروژه شخصی که میخوام کلید بزنم . پروژه ای که با هیچکس مطرحش نکردم. هیچ استاد راهنمایی توش ندارم و موضوعش اونقدری بکر و جذاب هست که فک میکنم تا اخر شهریور درگیرش باشم . هیچ دیدی ندارم که نتیجه چه شکلی میشه. در بدترین حالت 2ماهی را که میتونستم برم سرکار و یه پس اندازی جمع کنم برای برنامه های اینده را دارم قمار میکنم رو این پروژه و تو حوزه جدیدی مهارت و دانش نسبتا خوبی کسب میکنم که احتمالا تو ارشد به دردم خواهد خورد و در بهترین حالت از این پروژه به ایده بسیار قوی برای کار میرسم.
جمعبندی بالا قاعدتا باید استرسم را کم کنه و اعتماد به نفسم را برای انجام پروژه ام زیاد کنه اما اینطور نیست و هرروز بررسی این ترید آف داره ازم انرژی بیشتری میگیره!
{5دقیقه بعد}
بذار اسم پروژه را بذاریم "اسکات". از این به بعد یه تگ مخصوص اسکات درست میکنم و روند پیشرفت اسکات را اونجا مینویسم. 
جمله قبل نشون میده که اعتماد به نفس انجام پروژه را ظرف همین چنددقیقه کسب کردم و به یه حالت الهی به امید تو ( با لحن این کاسب های بازاری) میریم که شروع کنیم این تابستان بسیار مبهم را :)

نامربوط

  • مهسا ماکارونی فر
  • يكشنبه ۱۰ تیر ۹۷
  • ۱۵:۰۵
از کی انقدر نازک نارنجی شدم که حالا با حرف نامربوط کسی دلم میخواد از این ازدحام فرار کنم و برم بشینم گریه کنم ://

نتیجه نه چندان امیدوارکننده:\

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۸ تیر ۹۷
  • ۱۱:۲۳
  • ۴ نظر

تلاش های دقیقه 93 درست در وقت اضافه

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۶ تیر ۹۷
  • ۲۲:۵۶
  • ۲ نظر
کد نهایی که نوشته ام الان 2ساعت و 44 دقیقه است که داره ران میشه و هنوز حدود 60درصدش مونده و من دل تو دلم نیست که ببینم نتیجه نهایی چی از اب در میاد :) 
گزارش پروژه را دیروز فرستادیم و فردا ارائه خود پروژه است و امیدوارم این کد نهایی درست خروجی بده که بتونیم فردا تو ارائه ازش استفاده کنیم:))

گله ای نیست که خودخواهی شما برما واضح است

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۶ تیر ۹۷
  • ۱۵:۱۷
  • ۲ نظر

شمایی که ساعت ها سخنرانی میکنی که شان استاد از بین رفته و دانشجو برای استاد احترام قائل نیست ، باید بت بگم که شان دانشجو هم از بین رفته. وقتی استاد برای 1 ساعت دیر اومدن سر امتحان و الاف کردن ما سر جلسه هیچ توجیه قابل قبولی نداره و حتی معذرت خواهی نمیکنه، وقتی با شما سر یک ساعتی قرار میذاره و شما و چندانشجوی دیگه اش پشت در اتاقش الاف میشین و وقتی استاد میاد فقط شروع میکنه به غر زدن از گرما و غیره. وقتی 40دقیقه تمام شخصیت و تلاش های شما را نابود میکنه و بعد قیافه پوکر فیس شما را میبینه و میگه من زیاد هم بداخلاق نیستم و نه شما هم خیلی تلاش کردی و زجر کشیدی و شروع میکنه به تعریف کردن

همه اینها یعنی سیستم اموزش عالی کشور مریضه و خیلی هم مریضه .... از دروغ و رشوه و تقلب و جعل داده و رانت و غیره گرفته تا مسائل اخلاقی وحشتناکی که منجر به اخراج یکی از استاد های دانشکده کشاورزی شده !!

مقصر همه این اتفاق ها شما اساتیدی هستید که شان دانشجو را از بین بردید. پاکی و درستکاریش را نادیده گرفتید ، تلاش هاش را به نام خودتون ثبت کردید. من دانشجوی نوعی اگر که اپلای میکنم و میرم، وطن فروش نیستم ، مسخ تکنولوژی و رفاه اجتماعی غرب هم نیستم، خوب هم میدونم که اون تصویر جهان اولی بودن غرب و اینها همش ساخته مدیا است و توهمی بیش نیست و دنیای غرب کثیف تر و لجن تر از اینهاست و تو نظام سرمایه داریش فقط بردگی به روش پست مدرن جریان داره! من با علم به همه اینها ولی بازم شان دانشجو را اونجا بالاتر میبینم. 

اقای استاد محترم ،می گذاشتید یک احترام قلبی بین ما بماند! تیشه برداشتید و زدید بر ریشه همه احترامی که بود .

دوتار همنشین این روزها

  • مهسا ماکارونی فر
  • شنبه ۲ تیر ۹۷
  • ۲۳:۰۵
  • ۱ نظر

تمام حال و هوای این بدو بدو ها و کم خوابیدن ها و حتی وقت نداشت برای غذای درست و حسابی خوردن را دارم تو موسیقی خراسانی که دارم گوش میدم ، ذخیره میکنم. حتما بعدها که دوباره به این پلی لیستم مراجعه کنم همه این خاطرات و تلاش ها و تا اخرین نفس دویدن ها زنده میشه .

غلامعلی پورعطایی

عثمان خوافی

حاج قربان سلیمانی

اوووف به این حس و حال دوتار

قطعه: ۲۴ ردیف: ۷۱ شماره: ۲۵

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۱ تیر ۹۷
  • ۱۷:۴۷
  • ۰ نظر

خرداد همیشه ماه پر از حادثه ای بوده ، اما 31 خرداد ویژه تر و خاص تر از هرروز دیگری تو خرداد است.

چمران از جنس آمصطفی اش .

شیوه و سبک زندگی چمران ، تصمیم هایی که گرفته و راه هایی که رفته ، همه و همه منعکس کننده افکارشه . افکاری که هیچوقت تو کتابی جمع نشد ، هیچوقت الوده ی من بودنی نشد. 

روایت ها نشون میده که چمران اگرچه که چریک بود واسلحه به دست اما عطشی برای خونریزی نداشت .

روایت ها نشون میده که چمران اگرچه متخصص و محقق ویژه ای بود اما مسخ علم ِ اکادمیک و ازمایشگاه های های تِک نبود.

روایت ها نشون میده که چمران اگرچه عارف اهل دلی بود اما گوشه نشین و زاهد نبود.

همه اینها نتیجه گیری که به من میده اینه که چمران جلوه یک انسان رئالیست بود و رئالیستی فقط و فقط ماحصل تجربه کردن راه ها و مسیرهای مختلف و پیدا کردن حقیقت تو دل هرکدوم از این مسیرها است.

در همین مناسبت بخونیم از دیگران

1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)

2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...

3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه.
5، 4، 3، 2، 1 ... .

4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!

5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد.
آرشیو مطالب