۳ مطلب در بهمن ۱۴۰۱ ثبت شده است

اخر هفته زیبا

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۱۹ بهمن ۰۱
  • ۱۶:۵۳
  • ۰ نظر

جمعه ظهر میاد و شنبه شب برمیگرده.
چی میخوام دیگه از این زندگی؟


(پست به مرور اپدیت میشه)

برام مهم نیست

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۱۸ بهمن ۰۱
  • ۲۳:۰۴
  • ۰ نظر

از ۲ بهمن که با مامان اومدیم کیش تا امروز که ۱۸ بهمنه، چی گذشته ؟

هیچی.

خوابیدم، دویدم، فکر کردم، به دریا خیره شدم، چندتا آینده احتمالی را تصور کردم و ساختم و گریه کردم و خرابشون کردم، به مامان فکر کردم، به زهرا فکر کردم، به شایان فکر کردم، به روزهایی که گذشت و به روزهایی که میاد فکر کردم و بی حس شدم.

اینجا آب و هوا خوبه

بیشتر از قبل ورزش میکنم و غذا میخورم

دلتنگی داره خفه ام میکنه

کمتر کار میکنم و برام مهم نیست

کمتر هیجان‌زده میشم و برام مهم نیست

یه سری فکر تاریک دارم و برام مهم نیست

از خیابون و نیمکت کنار ساحل که رد میشم بابا را میبینم و بغض میکنم و پا میذارم به فرار

نمی‌دونم کی برمی‌گردم تهران و برام مهم نیست

نمی‌دونم می‌خوام با زندگیم چیکار کنم و برام مهم نیست

پس کی دوباره می‌خوام پاشم و صبح تا شب مشغول چیزی باشم و برم تو دل های چیزهای جدید ؟ «برام مهم نیست»

از چی خسته شدم؟ نمی‌دونم و برام مهم نیست 

روزها دارن میگذره و حدس بزن چی؟

ناراحت نیستم، فقط دست خودم نیست خیلی

  • مهسا ماکارونی فر
  • يكشنبه ۲ بهمن ۰۱
  • ۰۱:۳۲
  • ۰ نظر

چیزی که این روزها دوستش ندارم، نوسان سریع بین خوشحالی و ناراحتیه. نوسان بین بدست آوردن و از دست دادن.

خداحافظی هایی که دوست شون ندارم، ازشون متنفرم ولی ادامه دارن.

زیاد میخوام؟ خودخواهم؟

آره میدونم. چون دوست ندارم کم بخوام.


این روزها وضعیت کارم نامشخص تر از همیشه است، اوضاع احوال روحیم هم به نظر چیز با ثباتی نمیاد.

از وسط های آسمون ، سقوط میکنم به هسته زمین و کنترلی روشون ندارم و این از همه چیز بدتره!

کم کم باید دوباره کنترل کنم این نوسانات را، که آسیب نزنم. به هیچکس آسیب نزنم و اول از همه به خودم.

1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)

2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...

3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه.
5، 4، 3، 2، 1 ... .

4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!

5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد.
آرشیو مطالب