۵ مطلب در فروردين ۱۴۰۲ ثبت شده است

چون یه وقت هایی صدای خورد شدن استخون هام را میشنوم البته که دروغ میگم

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۱۵ فروردين ۰۲
  • ۲۳:۳۱
  • ۱ نظر

روزهای بد میان
روزهای بد ادامه پیدا میکنند
من دوباره توی ضعیف ترین حالت خودم قرار گرفتم.


از عزیز دلم دورم و دلم براش تنگ شده و ای کاش که تهران بودم

خودم انتظار دارم

عزیز دل انتظار داره


کارهای مالیاتی و کارهای خونه مونده و وسط هردو هستم

خودم انتظار دارم

مادر انتظار داره

خواهر انتظار داره

فامیل انتظار داره


کارهای شرکت و این ته اوکیعار مونده و هروز هم کار جدید اضافه میشه

خودم انتظار دارم

تیم لید انتظار داره

تیم انتظار داره

همکار انتظار داره


کمتر با دوستام حرف میزنم و ازشون خبر میگیرم و بهشون اهمیت میدم

خودم انتظار دارم

دوست انتظار داره


شب که میشه حس میکنم کلی کار بیخود انجام دادم و از هر طرف یکی داره دست و پام را میکشه و من همه زورم را دارم میزنم که قلبم هنوز هم تپش داشته باشه.

این روزها و این شب ها تموم میشن و دوباره غرق نور و خوشی میشیم. سیاهی میره.


بعدا نوشت:

ناراحتش کردم با چیزی که میدونم حساسه ولی واقعا عمدی نداشتم توش / ناراحتیش را دیدم و ناراحت شدم وگریه ام گرفت/ پا شدم و رفتم سر کارهای خودم/ خبر داد که گوشیش را زدن / پا شدم و شله زرد درست کردم/ حالا بوی زعفرون پیچیده توی خونه/ نمیتونم تلفن را بردارم و بهش زنگ بزنم/ نمیتونم بهش اس ام اش بدم که قربونت برم/ فعلا فقط دیسکورد هست.

از فاصله گریه تا شله زرد فکرهای تاریک اومدن و گذشتن و توشون غرق نشدم.

سیزده به در و مرغ دارچینی و پیانو

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۱۵ فروردين ۰۲
  • ۲۳:۰۷
  • ۰ نظر

تجربه بهترین سیزده به دری که تا حالا داشتم:

 تنها بودم و صدای پیانو عزیزل دلم از توی میت میومد که داشت برای من پیانو میزد. داشتم فیله مرغ گریل دارچینی و تاس کباب همزمان درست میکردم چون قرار بود دایی اینا بیان اینجا ولی نیومدن.
بعد نشستم فیله مرغ دارچینی را با سالاد سیب، همراه عزیز دلم از توی میت خوردم و این شد بهترین سیزده به در تا الان.

سیزده به در بعدی میخوام صدای پیانو بغل گوشم باشه و همراه هم عذا بخوریم.

missing someone or chi?

  • مهسا ماکارونی فر
  • شنبه ۱۲ فروردين ۰۲
  • ۲۳:۴۱
  • ۰ نظر

دلتنگی برای کسی؟
missing someone؟

دلتتنگ اصن یعنی چی؟ یعنی دلت کوچیک شده؟ 

میس یعنی چی؟ یعنی یه چیزی را گم کردی؟ حواست را جا گذاشتی؟

یعنی بخوایم در مجموع بگیم یعنی هم دلت کوچیک شده و هم چیزی را گم کردی و الان سردرگمی؟

سختی میکشی و به هزار و یک سختی چیزی را به دست میاری و وقتی برای مدتی از دستش میدی، سردردگم میشی و نمیدونی چیکار کنی.

تمام عالم را داری و اونو نداری که انگار همه عالم هیچه.

برای 3 روز میشه که گمش کردم. میدونم کجاست اما دستم بهش نمیرسه. رفته تو صفحه مانیتور و صفحه گوشیم.

شبهای هجر را گذراندیم و زنده ایم

ما را به سخت جانی خود این گمان نبود

از عشق و شیاطین دیگر

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۹ فروردين ۰۲
  • ۲۳:۳۱
  • ۰ نظر

بهترین سفر عمرم را با بهترین و قشنگ ترین آدمی که میشناسم تجربه کردم.
این 6 روز با اتوبوس و ماشین و هواپیما و کشتی سفر کردم. 

گذر زمان را حس نکردم از عالم و دنیا رها بودم و فقط خوش گذروندم.

ساعت ها به قشنگ ترین آدمی که میشناسم نگاه کردم و بغلش کردم.

خندیدیم و گریه کردیم.

راه رفتیم و حرف زدیم.

خیره به ساحل نگاه کردیم و رقصیدیم.

موزیک گوش دادیم و خوش گذروندیم.

هنوز چند ساعت هم نشده که رفته و دلم براش تنگ شده.

دلم برای صداش برای خنده هاش برای نگاه کردنش تنگ شده.

قلبم را جوری حس مکینم که تا حالا حسش نکردم.

فکر میکنم عاشق شدم و دقیق نمیدونم.

10 ماه از شناختنش میگذره و حالا وقتی که پیشم نیست حس میکنم یه تیکه از وجودم نیست.

وقتی بهم میگفت که : مهسا روزهای خوب هم میاد. باورم نمیشد ولی اومدن، روزهای فوق العاده اومدن.

الان وقتی بهم میگه که بازم روزهای خوب میان دیگه باور میکنم چون میان


1401 که جان کندم

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۹ فروردين ۰۲
  • ۲۲:۴۲
  • ۰ نظر

سالی که گذشت خلاصه پذیر نیست چون همه چیز در حال انفجار بود و ادامه پیدا کرد.

ارشدم را تموم کردم و هنوز ادامه داره 

فک کنم عاشق شدم و هنوز ادامه داره

پدرم را از دست دادم و هنوز ادامه داره

با مادرم و خواهرم رابطه متفاوتی را اغاز کردم و هنوز ادامه داره

روزهای سختی اومد که باور نداشتم تموم میشن، فکر میکردم تا ابد ادامه پیدا میکنه

بزرگ شدم؟

نمیدونم اما متفاوت تر و تلخ تر شدم 

نسبت به تجربه های متفاوت در زندگ حریص تر شدم و جاه طلب تر شدم.

من برای پیش اومدن این اتفاق ها هیچوقت اماده نبودم ولی بذار بگیم که بد هم هندلش نکردم فقط در لحظه تا جایی که میشد سعی کردم آروم تر باشم و تصمیم درست را بگیرم.

برای سال جدید اماده ام؟

نه. معلومه که نه ولی میدونم که بیشتر میخوام و این یعنی تجربه های سخت تر و تصمیم های سخت تر


1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)

2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...

3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه.
5، 4، 3، 2، 1 ... .

4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!

5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد.
آرشیو مطالب