- مهسا ماکارونی فر
- سه شنبه ۱۶ مهر ۹۸
- ۲۱:۱۱
- ۰ نظر
+ اگه اینجا به نظرت جهنم میاد و داره بت بد میگذره، سعی کن بت خوش بگذره، چون اگه تو این سگدونی بت خوش بگذره، هرجای دیگه دنیا هم میتونه بت خوش بگذره
- من به این میگم یه واقعیت گرایی محض. از این به بعد برنامه همینه.
در قطار ساعت 15.47 متروی تهران
در ایستگاه میرزای شیرازی
کودکی 7 یا 8 ساله محتویات معده اش را بالا اورد و در کیسه ای نایلونی به جهانیان عرضه کرد.
و من تمام مدت در این فکر بودم که بهترین پاسخ برای این حجم از روزمرگی و نگاه ها و رفتارهای زامبی وار اطرافم، قطعا همین عمل است.
تا اطلاع ثانوی استفاده از مترو را برای خودم ممنوع کردم. مسیر خوابگاه تا دانشگاه هم که اصلا 15 دقیقه پیاده راه بیشتر نیست.
مابقی مکان ها هم تا وقتی میشود پیاده رفت که میروم و مادامی که نشود پیاده رفت، خب اصلا نمیروم.
the beauty of the rain
Is how it falls, how it falls, how it falls
How it falls, how it falls, how it falls
-از خواننده خوب و مردمی Dar williams-
در این 5 سالی که از دبیرستان میگذرد، سالی یک یا دوبار را مدرسه میروم. نه برای اینکه مدل مادربزرگ ها بگویم کدام راه را بروید یا نروید که بهشت و جهنم کدام است یا شبیه دوستانم برایشان روضه بخوانم و از دانشگاه ( کعبه آمالشان) بد بگویم. رفتنم بیشتر برای خودم است تا آنها.
هر لحظه در مدرسه پر است از امید و شوق و ماجراجویی و هیجان.
امروز را با دهمی ها کلاس داشتم و چقدر از بودن در جمع شان لذت بردم. چقدر عاقل تر و باهوش تر از آن موقع های من هستند. چقدر خوب که زود قانع نمیشدند و چقدر جسورانه ایده پردازی میکردند.
اسفند را اگر گرفتاری هایم کمتر بود، بیشتر سر میزنم. به مراتب اعتماد به نفس چارچوب شکنی ام بعد از هر دیدار با آن ها بالا میرود.