با مامان صحبت کردم برای نوبت تراپی

مثل همیشه قبول نکردند و من ماندم یک مذاکره دیگر شکست خورده


من نمیتوانم ادم امن مامان باشم که بدون قضاوت بدون ترس از احساساتش برایم بگوید. نه اینکه در من خللی باشد ( هرچندکه ناقص و جاهل هستم و پر ا ازخلل) بلکه بیشتر به این خاطر که رسوب سالهایی که مادر ادم امن من بوده را نمیتوان از ذهن دور کرد.