۲ مطلب در آبان ۱۳۹۹ ثبت شده است

everybody hurts?

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۳۰ آبان ۹۹
  • ۱۰:۱۱
  • ۰ نظر

20مرداد که قرارداد این کار را امضا کردم پر از شوق وشور بودم برای قرار گرفتن تو نقطه ای که میتونم تاثیر مستقیم بذارم برای بهبود هر چند کوچیک زندگی یه سری ادم. 

امروز و دیروز و این هفته سراسر خشم و غم بودم از دورویی و زیرآب زنی و دروغ که سراسر این واحد را گرفته!

تو واحد منابع انسانی کار میکنی و اما همکارت هنوز پر از مرزهای جنسیتی و تهرانی-شهرستانی و هزار و یک مرز کوفتی دیگه است که بین ادم ها فاصله میندازه. تو واحد منابع انسانی کار میکنی و صداقت و نگاه با کرامت به انسان ها به شغل شون به کارشون به زندگی شون معنا نداره.


سخت غمگین و دل آزرده ام. 

سوپروایزرم که تا قبل از این دو هفته واقعا رابطه خوب و سازنده ای باهم داشتیم، معلوم نیست چی تو سرشه و من از این همه عدم قطعیت، از این همه تصمیم های عجیب غریب نا راضی ام. 

من نمیدونم چی میشه ولی شاید که نباید حساس بشم، شاید که نباید گیر بدم، شاید که این منم که اشتباهم، دیوونه ام و عقل درست حسابی ندارم.


پی نوشت: خطاب به لام

اینجوری نمیشه کارکرد

اینجوری نمیشه رفاقت کرد

با بدخواهی و دروغ نمیشه زندگی کرد

برای اولین یخچال

  • مهسا ماکارونی فر
  • پنجشنبه ۸ آبان ۹۹
  • ۰۱:۱۲
  • ۰ نظر

در این یک ماه باز هم اتفاقات غیرمنتظره جدید افتاد.
خانه دیگری را گرفتیم. اولین یخچال زندگی ام را به همراه هم خونه ای عزیزم گرفتیم. هیچوقت انتظار نداشتم بگم اولین یخچال زندگیم را خریدیم!! 
پروپزال تز ام را تقریبا به مراحل نهایی رساندم و برای مذاکره برای گرفتن دیتاست یک جلسه رسمی نسبتا سخت را یکشنبه دارم.
هیچ نمیدونم که چه اتفاق هایی داره میوفته، به کجا دارم میرم و این مسیر قراره چه چیزهای هیجان انگیز دیگه ای جلوی پام بذاره و این عالیه.

رابطه ام با مدیر ام بد نیست و علاوه بر اینکه کلی چیز دارم ازش یاد میگیرم کلی چالش جدید هم باهاش مواجه میشم که هیچ ایده ای ندارم راه حل درست چیه و قراره به چی ختم بشه. 


1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)

2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...

3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه.
5، 4، 3، 2، 1 ... .

4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!

5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد.
آرشیو مطالب