۳۵ مطلب با موضوع «ش.ش» ثبت شده است

من آوارگی را به جانم خریدم که فارغ بمیرم

  • مهسا ماکارونی فر
  • يكشنبه ۶ اسفند ۰۲
  • ۱۹:۲۸
  • ۰ نظر

برف که میاد از پنجره خونه، بغل تو نشستم و بیرون را نگاه میکنم، گرم میشم از وجودت، گرم میشم از نگاهت

حالا نیستی ولی ارمان گرشاسبی داره میخونه:


در کنارت زمستان توانی ندارد

آسمان را بگو برف باطل نبارد

سرنوشتم در نگاهت هر لحظه با من رو به رو بود

من آوارگی را به جانم خریدم که فارغ بمیرم

مبادا که در حبس دنیای دیوانه منزل بگیرم

نترس از غرش این زمستان چالاک و باقی

من از تن گذشتم من از جان گذشتم که روحی پذیرد

سرنوشتم در نگاهت هر لحظه با من رو به رو بود

سلام عزیزم من ادم خوبی نیستم. قهرمان نیستم. هیچ درخور زیبایی ات نیستم

  • مهسا ماکارونی فر
  • پنجشنبه ۱۶ آذر ۰۲
  • ۲۱:۰۸
  • ۲ نظر
دوشنبه شد یکسال که حضور فیزیکی پدرم را کنارم ندارم. 
یکشنبه اومدم پیش مامان و تا فردا صبح را پیش شون هستم. برای خودم اومدم. اومدم که تنها هیچ کدوم نباشیم این روزها را.
چند روز خیلی سختی بهم گذشت. تقریبا فکر کنم 2 بار از خونه بیرون رفتم، مابقی اوقات را یا داشتم کار میکردم یا با مامان و زهرا صحبت میکردیم و یا اپلیکیشن های کوفتی را پر میکردم.
سخت گذشت چون حس میکردم تو اپلای، تو کنار مادر و خواهرم بودن، تو کارم شکست خوردم.
امروز با ش.ش حرف زدیم و من فهمیدم تو اون بعد هم شکست خوردم.
تلفن را قطع کردم و 
گریستم...
برای ناکافی بودن و کامل نبودن خودم گریستم...
برای این همه کم بودن خودم گریستم...
برای این یکسال نبود فیزیک پدرم گریستم؟ اره
 برای نشنیدن نصیحت هاشون، حنده هاشون، شوخی هاشون

احساس تنهایی و ناکافی بودن زیادی میکنم
فکر میکنم تو هر جبهه ای که جنگیدم شکست خوردم
دیگه چیزی نمونده برام 

کیارستمی میگه عشق نتیجه سو تفاهمه

ناامیدم ؟ خیلی
نسبت به موثر بودن ناامیدم
نسبت به درست کردن و ساختن؟ ناامیدم

این شب ها و روزها میگذره؟
اره میگذره ولی تهش چی میمونه از من؟

بابا دلم براتون تنگ شده و نیستی که بگین درست میشه و توکل کن.
بابا دلم برا صداتون تنگ شده. این روزها نیستین و من گم شدم تو این همه نگرانی و دل مشغولی.

چون آشیانه بی تو آشیانه نیست

  • مهسا ماکارونی فر
  • پنجشنبه ۲۳ شهریور ۰۲
  • ۲۲:۲۲
  • ۰ نظر

روزهایی که خونه نیستی،

روزهایی که دوریم از هم،

حس گم کردن یه چیزی بهم میده.

عشق اعتیادآوره!

بیشتر از هر مخدر دیگه ای که ازش میترسی

من نمیدونم چجوری باید کنترلش کرد یا چجوری باهاش کنار اومد

من فقط میدونم که جات خالیه.



ای چراغ هر بهانه

از تو روشن از تو روشن

ای که حرف های قشنگت

منو آشتی داده با من

من و گنجشکای خونه

دیدنت عادتمونه

به هوای دیدن تو

پر می گیریم از تو لونه

باز می آییم که مثل هر روز

برامون دونه بپاشی

من و گنجشکا می میریم

تو اگه خونه نباشی


چه خوبه همسفر تو بودن

  • مهسا ماکارونی فر
  • يكشنبه ۱۱ تیر ۰۲
  • ۱۱:۲۱
  • ۱ نظر

برای روزها و شب هایی که قراره این جاده ها را بریم و ندونیم پشت هر پیچ چی انتظارمون را میکشه

برای همه تونل ها و پیچ هایی که میریم

برای همه دسشویی های تو راه

برای همه ساحل ها و پیاده روی های ساحلی

برای روزهای گرم و شرجی

برای شب های پر حادثه و هیجان

برای تجربه های متفاوت

برای همه سفر های پیش رو



اخر هفته را عروسی الیاس و نیلوفر بودیم در شمال. چکه سما رقصیدیم. خندیدیم. خوش گذشت

مست بی اندازه جویم

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۳۰ خرداد ۰۲
  • ۱۸:۱۰
  • ۰ نظر

من که شیدا شده ام

محو پیدا شدنم


تا حالا شده خسته نشی؟ حوصله ات سر نره؟

من زیاد پیش اومده که وسط یه مکالمه با ادم ها حوصله ام سر بره. از اون ادم، از اون گفتگو، از اون محیط، از اون فکر


حالا اما از ش.ش به طرز شگفت انگیزی حوصله ام سر نمیره :))))

با وجود ساعت ها زیادی که با هم صحبت میکنیم و وقت میگذرونیم بازم دلم بیشتر میخواد

شنیدن حرف هاش

شنیدن شوخی هاش

نگاه کردن به راه رفتنش

عادی نمیشه

حوصله ام سر نمیره ازش



فردا ماک دارم و میدونم که خوب نمیدم :)))
هفته دیگه سفر تو راهه



اولین صبح اکباتان

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۲۶ خرداد ۰۲
  • ۰۹:۲۶
  • ۰ نظر
اساب کشی به اکباتان تقریبا تموم شد.
امرور صبح اینجا با صدای گنجشک ها بیدار شدم و واقعا دوستش دارم.
دوره جدیدی داره شروع میشه. براش اماده ام؟ اسون خواهد بود؟
نه. قظعا که نه.

ش.ش باعث میشه حس بهتری نسبت به خودم داشته باشم.
قصاوتم نمیکنه اگه تاریک و سرد و افسرده باشم.
با اون که هستم یادم میره چه شکست هایی خوردم.
با اون که هستم شجاع تر و کنجکاو تر و حریص تر به زندگی ام.

با تو دریا را دنیا را به آتش می کِشانم

  • مهسا ماکارونی فر
  • پنجشنبه ۱۱ خرداد ۰۲
  • ۲۲:۱۷
  • ۰ نظر

شده یک صفحه سفید را نگاه کنی و تصور کنی که جزئیات نهایی تصویر نهایی چی خواهد بود؟

من این چند روز به یه خونه خالی نگاه کردم و خنده ها و خوشی هاش را با جزئیات خونه اش را تصور کردم

پهن شدن افتاب تا سرامیک سوم

گوشه مناسب گلدون ها

جای مبل 

بوی غذا 

پخش شدن صدای موزیک

گپ های تو بالکن و چایی

جای کتاب ها

جای لباس ها

هر بار کلید انداختن و خسته اومدن توش

هربار کلید انداختن و رفتن صبح ها


من همه این تصویرها را به چشمم دیدم تو این خونه خالی

با تو کف زمین خالی خونه دراز کشیده بودیم و هم را نگاه میکردیم

و من برای هزار و چندمین بار دوستت داشتم.


با تو از شب هایِ تنهاییبی تابی گذشتمدر نگاهت خانه کردماشک ها را شُستم
با تو دریا رادنیا را به آتش می کِشانمبا تو حوا راحوا را به آدم می رسانم

https://open.spotify.com/track/0bbVw1gATRcozM8kipyrld?si=64cc3603c413415f

YOU ARE NOT ALONE IN BAD DAYS

  • مهسا ماکارونی فر
  • شنبه ۹ ارديبهشت ۰۲
  • ۲۰:۲۰
  • ۰ نظر

روزهایی هست که به تمام معنا همه چی آشوبه.
اوضاع کار خوب پیش نمیره

زورت به یه سری چیزها تو کار نمیرسه

یه سری ادم ها زیر سوالت میبرن

همه چی به سمت ناپایدار بودن میره

یاد مشکلات مالی که باید هندل کنی میوفتی

و بوووووووم

تقویم را نگاه میکنی و میبینی که 9 اردیبهشته

روز تولد پدرت

پدری که دیگه حمایتش را نداری، نمیتونی وقتی خسته ای زنگ بزنی و از روزمرگی هات بگی و صداشون را بشنوی و به نصیحت هاشون گوش کنی

پدری که دیگه نیست که روز تولدشون را تبریک بگی

پدری که تا همیشه 63 ساله میمونه و شمع بیشتری را فوت نمیکنه

بابا امروز خیلی دلم برات تنگ شد چون نه تنها تولدت بود که روز خیلی سختی هم برای من بود.

خشم داشتم و ناراحت بودم. از شرکت زدم بیرون و اومدم خونه

دیوار و سقف را نتونستم تحمل کنم و رفتم پارک دویدم 

تا جایی که زورم میرسید دویدم و دویدم
بعد نشستم منتظر که شایان بیاد

اومد

بهتر شدم

بهتر شدم

تو تموم لحظه هایی که به فنا رفتی هیچوقت تنها نیستی

همیشه و همیشه هستن ادم ها

همیشه ادامه پیدا میکنه

روزهای سختی که میاد اما نمیمونه

چون یه وقت هایی صدای خورد شدن استخون هام را میشنوم البته که دروغ میگم

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۱۵ فروردين ۰۲
  • ۲۳:۳۱
  • ۱ نظر

روزهای بد میان
روزهای بد ادامه پیدا میکنند
من دوباره توی ضعیف ترین حالت خودم قرار گرفتم.


از عزیز دلم دورم و دلم براش تنگ شده و ای کاش که تهران بودم

خودم انتظار دارم

عزیز دل انتظار داره


کارهای مالیاتی و کارهای خونه مونده و وسط هردو هستم

خودم انتظار دارم

مادر انتظار داره

خواهر انتظار داره

فامیل انتظار داره


کارهای شرکت و این ته اوکیعار مونده و هروز هم کار جدید اضافه میشه

خودم انتظار دارم

تیم لید انتظار داره

تیم انتظار داره

همکار انتظار داره


کمتر با دوستام حرف میزنم و ازشون خبر میگیرم و بهشون اهمیت میدم

خودم انتظار دارم

دوست انتظار داره


شب که میشه حس میکنم کلی کار بیخود انجام دادم و از هر طرف یکی داره دست و پام را میکشه و من همه زورم را دارم میزنم که قلبم هنوز هم تپش داشته باشه.

این روزها و این شب ها تموم میشن و دوباره غرق نور و خوشی میشیم. سیاهی میره.


بعدا نوشت:

ناراحتش کردم با چیزی که میدونم حساسه ولی واقعا عمدی نداشتم توش / ناراحتیش را دیدم و ناراحت شدم وگریه ام گرفت/ پا شدم و رفتم سر کارهای خودم/ خبر داد که گوشیش را زدن / پا شدم و شله زرد درست کردم/ حالا بوی زعفرون پیچیده توی خونه/ نمیتونم تلفن را بردارم و بهش زنگ بزنم/ نمیتونم بهش اس ام اش بدم که قربونت برم/ فعلا فقط دیسکورد هست.

از فاصله گریه تا شله زرد فکرهای تاریک اومدن و گذشتن و توشون غرق نشدم.

سیزده به در و مرغ دارچینی و پیانو

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۱۵ فروردين ۰۲
  • ۲۳:۰۷
  • ۰ نظر

تجربه بهترین سیزده به دری که تا حالا داشتم:

 تنها بودم و صدای پیانو عزیزل دلم از توی میت میومد که داشت برای من پیانو میزد. داشتم فیله مرغ گریل دارچینی و تاس کباب همزمان درست میکردم چون قرار بود دایی اینا بیان اینجا ولی نیومدن.
بعد نشستم فیله مرغ دارچینی را با سالاد سیب، همراه عزیز دلم از توی میت خوردم و این شد بهترین سیزده به در تا الان.

سیزده به در بعدی میخوام صدای پیانو بغل گوشم باشه و همراه هم عذا بخوریم.

1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)

2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...

3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه.
5، 4، 3، 2، 1 ... .

4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!

5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد.
آرشیو مطالب