- مهسا ماکارونی فر
- جمعه ۵ تیر ۹۴
- ۰۰:۰۹
- ۰ نظر
عاغااااا عاغااااا ما اعتراف مینماییم زود قضاوتیدیم:)))
3/4/94
ساعت 01:30
خب فردا که قرار شد بریم دانشگاه ینی امروز قراره بریم به قول استاد خیابانی الان دیگه تو فرداییم ینی دیگه امروز نیس :)) پس بخوابیم تا سحر و بعد از سحری هم یه ذره بخوابیم بعد بلندشم خبرم برم دانشگاه ببینم مدار بالاخره میوفتم یا نه. خب پس ساعت را میذارم رو 7:30
ساعت 03:05
من همچنان بیدارم و همچنان خوابم نمیبره. جزو نادر مواقعی که من بی خوابی دارم.
ساعت 03:30
سحر است و صرف سحری به همراه خانواده و خنده ها و مسخره بازی های همیشگی سر سفره:))) (قطعا یکی از بزرگترین رسالت های من تو زندگیم همین شوخی ها و خنده هاست سر سفره . من ادم با نمک و با مزه ای که همه از دستشان دلشان را بگیرند و ریسه بروند نیستم ولی تو خونه پای سفره من کوچیکترین عضو خانواده ام و وظیفه ی نشوندن لبخند روی صورت عزیز ترین افراد زندگیم به عهد ی منه )
ساعت 7:30
الارم لعننتی .. توروخدا بیخیال ... من نیم ساعته که فقط چشم هام بسته شده ...
ساعت 8:30
اوه دیر شد... بلند شو .بلندشو. خب صبحونه که در کار نیست. حوصله ی اتو زدن مانتو هم ندارم و پس باید مشکی بپوشم :||||
ساعت 10:00
از جلوی دانشکده ریاضی دارم رد میشم و میرم به سمت کتابخونه و طبق معمول هدفون تو گوش و طبق معمول فرهاد داره میخونه که سرمو بالا اوردم احساس کردم کسی از کنار رد شد استتاااد خسرو بودند برگشتم نگاه کردم و دیدم برگه هم دستشه . راستشو بخوای جرئت نکردم برم جلو و برگه ام را ببینم برا همین گفتم بیخیال اخرش که میرم دفترش
رفتم کتابخونه کتاب های قبلیم را تحویل دادم و رفتم به به طور قطعه یکی از بهترین مکان های دانشگاه و اون یه جورایی میخونه برای من حساب میشه و مست از بوی کتاب ها. داشتم همینجوری جرخ میخوردم برا خودم که یدفعه بیخیال همه چی شدم و از کتابخونه زدم بیرون دوباره هدفون و دوباره فرهاد و راه افتادم سمت دانشکده. زنگ زدم مریم و دیدم که اونم همون حوالیه . دوتایی باهم دل و زدیم به دریا و رفتیم سمت اتاق خسرو
ساعت 10:30
من و میرم یه سرکی داخل اتاق کشیدیم و خسرو را با دوتا از دانشجوها دیدیم .
-سلام :)
-سلام :)
=سلام :|
=ساعت چندیتون گفتم بیاید ؟
-11 :)
=خب پس برید یه چرخ بزنید و بیاید :)))
-:||||
ساعت 11:00
سلام مجدد:)
= خب بیاید برگه هاتونو بردارید
- خورشید خیلییییی خوب شدیاااااااا بیا برگتو بگیر ... 89!!!!!!!!!!!
-:||||| بیخیال این برگه منه ؟؟؟
= چه عجب بعد از این همه سال یه نفر راضیه از برگه اش !!!!
- استاد میگم من راضیم از نمرمو ولی این سوال 2 درسته به نظرم :))
= منطقیه ... بیا : 89+3
و اینگونه شد که من درسی را که به احتمال 80% فک میکردم میوفتم را مقتدرانه با 16.01 پاس کردم و ساعت ها مورد فحش دوستان قرار داشتم :))))))
پ.ن: زود قضاوت نکنیم !!! :))
پ.ن2: و اینگونه ترم دو تمام شد. نه درسی را افتادم و نه مشروط شدم . که این خودش خیلیه :)))