۱۴ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

میشه؟

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۴ تیر ۹۵
  • ۰۱:۵۹
  • ۰ نظر

میشه شرمندت نباشم؟ میشه امشب تموم شه فردا هم زودی تموم شه؟ میشه ؟ یک عمر من پر پر زدم چون درد دوری کم نبود اینا که میگم یک شب از چیزی که حس کردم نبود. با گریه های هر شبم دنبال مرهم نیستم. اینبار بشکن بغضمو فکر غرورم نیستم. کی گفته این خواهش منو تو چشم تو کم میکنه این التماس اخرم خیلی بزرگم میکنه(یه تیکه هایی از اهنگ سازش از مهدی یراحی)

خواهش و خواهش و خواهش .... یه عمر غرق تمنا بودم یه عمر کریم بودی میشه اینبار هم کرمت این سمتی باشه که دل میگه؟

پناهنگاه های تنهایی من جاهای شلوغی هستن..

  • مهسا ماکارونی فر
  • پنجشنبه ۳ تیر ۹۵
  • ۱۰:۵۳
  • ۰ نظر
غمگین که میشم حالم که خراب میشه از اونایی که تاحالا فقط به اندازه انگشتای یه دستم رخ داده به دو جا پناه میارم و گریه میکنم . من حال خرابمو تو خونه نمیارم بیرون در چالش میکنم و میام تو من حال خرابمو دانشگاه هم نمیبرم تو اتوبوس چالش میکنم و میرم. من اما وقتی حالم خرابه دو جا پناه میارمو و گریه میکنم و اشک میریزم. دو جایی که خیلی شلوغه ولی هیچکس پاپی نمیشه که چرا داری گریه میکنی . من پناه میارم به تنها سینما رفتن و تنها گلستان شهدا رفتن. سینما سانس 12.5ظهر ادمای کمی میان فیلم ببینن من اما میرم که اونجا گریه کنم . من تنها میرم و یه بلیت میخرمو میرم یه صندلی دور از اون جمعیت انگشت شمار میشینمو و چراغا که خاموش شد اشکام سرازیرمیشن.من بی صدا گریه میکنم و چراغام که خاموشه پس کسی پاپی نمیشه که "دختر تو چه مرگته که اومدی سینما و هنوز فیلم شروع نشده داری گریه میکنی" . من اما وقتایی که غمگین میشم گلستان شهدا میرم. اونجا سر قبر یه شهید میشینم و گریه میکنم از غصه هام برا عمو میگم . اونجام کسی نمیاد بپرسه که دختر تو چه مرگته که داری سر قبر یه شهید که نمیشناسیش گریه میکنی و عمو صداش میکنی . دو تا پناهگاه تنهایی ِشلوغ دارم .

دلت که با خودت اینجا نباشه حتی اگه بهشتم باشی بازم...

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۱ تیر ۹۵
  • ۲۲:۱۸
  • ۰ نظر


جواب این دلی که دلش پر میزنه الان برای قران خوندن تو حرم امام رضا و الان جلو کتاب و جزوه سیگنالش نشسته و داره میزنه توسرو مغ خودش که شاید پاس نشه و درحالی که میگفت سیگنال که کامل میشمو کی باید بده؟ هرکی باید جواب بده خیلی صریح و سریع بیاد بشینه جلوم و حواب بده.


حال دل ادما را اگه نمیفهمیم نمک نشیم رو زخمشون . مرسی عح

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۱ تیر ۹۵
  • ۱۷:۴۸
  • ۰ نظر

1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)

2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...

3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه.
5، 4، 3، 2، 1 ... .

4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!

5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد.
آرشیو مطالب