۱۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

بزرگوار از شعور و عقل درستی برخوردار نبود

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۱۰ فروردين ۹۷
  • ۰۰:۵۰
  • ۰ نظر

مثلا دیگه اینجوریم نباشه که از مِهر رو پروژه کارشناسی در حال دویدن و کارکردن چون سگ خونه مادربزرگه( هاپوکومار بود؟ چی بود اسمش؟) باشید ، هزارو یک راه بن بست را رفته باشید و برگشته باشید و بعد حالا وسط این تعطیلات بشینید تاااازه پروپوزال پروژه را بنویسید( اونم تنها به اجبار اینکه اخرین مهلت تحویلش به معاون اموزشی دانشکده ، 15ام است!!!) و در پی پر کردن موارد پروپوزال با خودتون بگید :" پروپوزال مثل فیلمنامه میمونه و تو چیجوری داشتی بدون فیلمنامه ، فیلم میساختی ؟!!"


من فیلمسازی بودم که کادر های جذاب و گیرایی را با دوربینش شکار میکرد و بعد در محله تدوین در گِل میماند.



جروم دیوید نیک فرجام زاده

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۸ فروردين ۹۷
  • ۲۲:۲۲
  • ۰ نظر

ولی به نظرم رواست اگه یه مترجم اهل ِ دلی بشینه دوباره اثار سلینجر را ترجمه کنه. 

رونوشت به امید نیک فرجام بابت همه کج سلقیگی ها در انتخاب لغات و لحن هایی که لای در یخچال گذاشته بود(از حیث لهیدگی!).

رونوشت به انتشارات ققنوس : یعنی واقعا این ترجمه بعد از 8 بار چاپ لایق بازبینی نیست؟ یا مثلا این نسخه بازبینی شده است؟ یا مثلا ما مترجم خوب دیگه نداریم؟ یا چی دقیقا؟


پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۷ فروردين ۹۷
  • ۲۲:۵۲
  • ۰ نظر

هرچی فکر میکنم ،میبینم که بهترین لحظه سفر هم اونجا بود که با دوچرخه با دو نفر خُل داشتیم ساعت 2 و 34دقیقه بامداد ،وسط کیش دنبال قبرستونش میگشتیم و اخر هم انقدر جهت یابی هامون افتضاح بود که با زور 3درصد شارژ گوشی و جی پی اس برگشتیم.

اینکه واقعا چرا داشتیم دنبال قبرستون میگشتیم؛سوالیه که خودمون هم براش جوابی نداریم!

سعی

  • مهسا ماکارونی فر
  • دوشنبه ۶ فروردين ۹۷
  • ۱۳:۱۴
  • ۰ نظر

من اسماعیلی به دنیا اورده ام که حالا تشنه است ؛ 


سعی


من در سودای آب 7بار از صفا تا مروه را رفته ام و هیچ.اسماعیل من هنوز تشنه است.


سعی


تو کجایی چشمه زمزم من؟

چندین بار باید فریب سراب ها را بخورم؟


سعی


که رحمتت هم امتحان است!


ما تحمیل کنندگان دو پا

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۳ فروردين ۹۷
  • ۱۴:۴۸
  • ۲ نظر

کتاب خریدن از لباس خریدن بدتر است!

کدام یک از ما اولین چاپ از یک کتاب را میخریم دقیقا همان جایی که نویسنده نیاز دارد تا اعتماد ناشر را جلب کند و به نوشتن باقی اثارخوبش بپردازد؟

کدام یک از کتاب های فانوس(کتاب هایی که چراغ راهت میشوند و در راه های تاریک سرگردانی ، فانوس دستت) را میشود در کتابفروشی های عام پیدا کرد؟

بازار کتاب از بازار کالاهای چینی بدتر است!

پر است از بُنجُل و دلال و مزخزفات زرد عام !

پر است از مترجم های بیسواد که واقعا توصیه اکید دارم کتاب ترجمه را حتما قبل از خرید درباره مترجم آن تحقیق کنیم.

واقعا هیچوفت نفهمیدم کتابی را که میشود به رایگان از کتابخانه دانشگاه گرفت چرا باید هزینه اضافی برای آن پرداخت کرد؟ تو را به خدا . این مزخرفات حمایت از ناشر و نویسنده و این شعار های توخالی را بریزید دور. کتاب و چاپ هم مانند هر صنعت دیگری کثیف است و مانند هر صنعت دیگری ضامن سود سران آن است و مانند هر صنعت دیگری جریان عامی دارد و جریانی خاص . حمایت از جریان خاص آن پسندیده و حمایت از جریان زرد آن منفور.

این کتابخانه اختصاصی داشتن و پر کردن قفسه ها از فلان کتاب مشهورِ چاپ چندم، کِی تبدیل به یک مُد احمقانه شد؟ 

شوآف لباس که به نظر منطقی تر میاید. چرا باید پول بدهیم بابت چیزی که بعد از یکبار خواندن میرود درقفسه و بعد به هیچ دردی جز بازیافت نمیخورد؟ حداقل خرید لباس که منطقی تر است چون به هرحال لخت که نمیشود گشت!

مگر چندتا از این کتاب ها ارزش خواندن دوباره و 3باره و 4باره را دارند؟ 

کتاب عیدی ندهیم! 

من با پول عیدی ام میخواهم بروم شکلات کیندِر بخرم و با آن به عرش بروم. لطفا جای من برای من فرهنگ نخرید!


و السلام

[حرف هایی که در برابر این 3 آدم متظاهر کتاب خوان تحویلشان دادم با کمی آب و تاب کمتر بنابر رعایت سن و سالشان]

جنوب سرزمین شگفتی ها

  • مهسا ماکارونی فر
  • پنجشنبه ۲ فروردين ۹۷
  • ۰۲:۱۰
  • ۲ نظر

جَم.بندرسیراف.عسلویه

جَم.بندرسیراف.عسلویه

جَم.بندرسیراف.عسلویه

جَم.بندرسیراف.عسلویه

جَم.بندرسیراف...

(سباستین واقعا فکرکردی که علیرغم کنسل شدن سفرها من میشینم و تعطیلات ،طاق را نگاه میکنم و پروژه میزنم؟؟  حاشا و کلا)

آن مرد چراغ زنان آمد

  • مهسا ماکارونی فر
  • پنجشنبه ۲ فروردين ۹۷
  • ۰۱:۵۰
  • ۱ نظر

علی: عهه این ماشین روبرویی که چراغ زد اقای فلانی بود.

دایی: عهه زشت شد که! کاش براش یه بوق میزدیم!

[ در پیچ بعد . برگه جریمه 200هزارتومانی را در دست میگیرند و در سکوت به آن راننده ماشین روبرویی فکر میکنند]


از همین تریبون: هموطن دمت گرم. خیلی آقایی! ما خودمون خنگیم نمیفهمیم.



1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)

2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...

3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه.
5، 4، 3، 2، 1 ... .

4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!

5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد.
آرشیو مطالب