فلسفه ی مرگ و زندگی به اندازه عمر انسان روی  این کره خاکی قدمت داره.فلاسفه زیادی سعی کردن هرچندناقص بش جواب بدن و کمتر میشه فیلسوفی راپیدا کرد که درباره این موضوع حرف نزده باشه. اما من عقیده دارم که همه  ی ادم ها تعریف ویژه ای از این فلسفه دارن که برخلاف تضادی که بین این تعریف ها وجود داره نمیشه گفت که یکی غلط و دیگری درسته و این تناقض هرروز و هرروز برقراره. به نظر من نبودن در مقابل بودن نیست بلکه نبودن جزئی از بودنه. حالا اینکه چقدر این مزخرفات من به درستی نزدیک اند و این صوبتا بماند. ولی باورم اینه که ادم ها به دنیا میان تا یه رسالتی را که به عهدشونه انجام بدن. سختی کار اینجاس که باید بگردی ببینی رسالتت چیه . خورشید بدون من و با من هرروز طلوع میکنه .زمین بدون من و با من هرروز به دور خودش میچرخه و هرسال به دور خورشید میگرده .همه ی هستی بدون من و با من ادامه داره . این وسط اون چیزی که متمایز میکنه زمان بودن من و نبودن منو همون رسالت منه. گاهی وقتا یه فیلم رسالت یه کارگردانه ، یه کتاب رسالت یه نویسنده، نجات جون یه بیمار رسالت یه پزشک ، بخشش نیمی از یک نان در عین احتیاج رسالت مقدس یک انسان ، بخشیدن یه نگاه زیبا نسبت به زندگی رسالت یه معلم ، ساخت یه قطعه موسیقی رسالت یه موسیقیدان و... اینکه بگردی ببینی استعدادت چیه و تو مسیر درست قرار بگیری و درست تو مکان و زمان مناسب تصمیم درست بگیری و بتونی رسالتت را انجام بدی برای من میشه تموم فلسفه زندگی. تو این مسیر یه نفر همیشه صندلی کمک راننده نشسته و با یه لبخند میشه تموم دلخوشیت تموم ارامشت . اینکه حواسش هست یه موقع هایی که حواست نیست پاشو میذاره رو ترمز و میگه جانان من حواستو جمع کن . میشه ابی رو اتیش دلهره هات . 

اینا را گفتم که بگم من هنوز مطمن نیسم تو مسیر درستی قرار گرفتم یانه اینکه این راه که میروم به ترکستان است یا تاکستان. 

پ.ن: اگه یه مسله ای فقط بین دو نفر هست ینی فقط بین دونفر باید باشه .بلندگو دست نگیر و به عالم و ادم گزارش نده مومن... کار درستی نیست بری برا یکی از دوستان مشترک همه چی را ناقص تعریف کنی و جلب ترحم کنی که منو تحت فشار قرار بدی از طریق اون دوست مشترک. اینطوری فقط بیرون اومدن از این بن بست را مشکل تر میکنی و اعتماد منو کمتر ... اعتمادی که بعید میدونم دیگه برگرده و رفیقی که بش اعتماد نداری ینی کشک ... خلاصه که مومن جار نزن