مثل حس اینکه فک کنی به چند وفت پیش.... بعد هی فک کنی هی فک کنی بعد به حرفای زیر برسی...

شده گاهی وقتا یه اتفاقی بیوفته بعد با خودت بگی مگه بدتر از اینم میشه... نباید اینجوری میشد... با هیچی از منطقی که سراغ داری نباید این اتفاق میوفتاد .چرا اینجوری شدخداااا... اهای خداهه صدامو میشنوی؟ نه معلومه که نمیشنوی... اگه میشنیدی که این اتفاق نمیوفتاد. که این اتفاق خود شر تو زندگیم که دمت گرم خدا که منو یادت رفته...اخه مگه بدتر از اینم میشه؟  و بعد فش و دری وری که نثار عالم و ادم اطرافت میکنی .که تف تو این زندگی و قس الی هذه .... شده این جوری بشی؟؟

اما بعد....................................بعد از یه چندوقت که از اون اتفاق میگذره.بعد از چند وقت که بزرگ تر میشی. خیر سرت عاقل تر میشی.بیشتر میفهمی. دیگه فقط نوک دماغتو نمیبینی. میفهمی که اون اتفاق عین خیر بوده برات .که اون اتفاق به طرز فوق العاده ای برات بی نظیر بوده که یه معجزه بوده تو زندگیت و بعد تو بمونی و یه دنیا شرمندگی برای جهالت برای نفهم بودن و بعد یه سجده شکر که بابا دمت گرررررررررررررررم خدا .چقد خوب خدا بودنو بلدی. اگه من فقط19ساله که بندتم که دارم تازه بندگی میکنم که تازه ااومدم تو میدون که تازه دارم الفبا را یاد میگیرم .تو خوب بلدی خدا بودن را که تو سالهاست داری خدایی میکنی که تو سال هاست با بنده ها سر وکله زدی که تو بصیری که تو سمیعی که تو قدیری که تو علیمی که تو در وصف نیایی که تو در فهم نگنجی.... بعد بیای با خودت فک کنی که مگه میشه یه اتفاق شر باشه ولی تو یه مقیاس بزرگ تر و متفاوت تر  خیر باشه بعد بیشتر که فک میکنی ببینی این مفهوم چقد برات اشناس بعد پرت بشیی تو خاطرات دوم و سوم دبیرستان .خانه ریاضیات.کلاس میانی.اقای شکرانی.نظم و بی نظمی و تئوری اشوب....که اگه یه بی نظمی داره اتفاق میوفته اگه مقیاسو تغییر بدی خود نظمو توش میبینی و اگه جهان تو دیگاه سطحی تو داره به سمت بی نظمی میره تو یه مقیاس بزرگ تر و متفاوت تر داره روی نظم پیش میره و این عین توحیده و این عین لمش دست خودشه رو شونه ات که اگه تو مارا فراموش کنی ما همجوره هواتو داریم که تو اگه بنده نیستی ما خداییم که ما یه عمره بلدیم خدا بودنو و خیلی وقته داریم خدایی میکنیم بچه.... که بشه یه درس عبرت برات که دفعه بعدی کارو بسپاری به ما ..که ترکه دست نگیری و بخوای به ما خدایی را یاد بدی بچه ..که هنوز خیلی بچه ای .برو الفباتو یاد بگیر که هنوز خیلی مونده تا بفهمی بچه.... 

پ.ن1: تئوری اشوب و فراکتال ها از مباحث به شدت مورد علاقه من در دبیرستان و دارای مفاهیم عمیق انالیزی هستن.بخوانیدشان 

پ.ن2:از دست و زبان که براید کز عهده شکرش به در اید

پ.ن3:

کار ما نیست شناسایی "راز" گل سرخ ، 

کار ما شاید این است
که در "افسون" گل سرخ شناور باشیم.
پشت دانایی اردو بزنیم.
دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم.
صبح ها وقتی خورشید ، در می آید متولد بشویم.
هیجان ها را پرواز دهیم.
روی ادراک فضا ، رنگ ، صدا ، پنجره گل نم بزنیم.
آسمان را بنشانیم میان دو هجای "هستی".
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم.
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم.
نام را باز ستانیم از ابر،
از چنار، از پشه، از تابستان.
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم.
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم.

کار ما شاید این است 
که میان گل نیلوفر و قرن 
پی آواز حقیقت بدویم.                                                سهراب جان سپهری