دلم از غم زینب تاب ندارد

حقیرم ولی ارام ندارم

از این ظهر دل ادم شکسته است

باز این چه نوحه و چه عزاو چه ماتم است

قرن ها گذشت و خاک کربلا سرد نشد

قرن ها گذشت و دل زینب ارام نشد

ارثیه عمو به ما رسیده است

صد حیف که علمداری نمانده است

این روزها علم فراموشمان شده

این روزها دل بند حکومت ری شده

سالی به ده روز مرید حسینیم

سالی به باقی ساکن کوفه ایم

قافله رفت و به کربلا رسید 

ظهر عاشورا به اوج عروج رسید

ما هنوز مانده ایم بی امام به حال طواف 

ما هنوز مانده ایم در اوج نیاز

گاهی پرستیدن عبادت نیست 

گاهی طواف به قدر جهاد نیست

لبیک گویان به گرد کعبه میگردی

اما ندای هل من ناصری نمی فهمی

امروز اما هنوز عاشورا است 

امروز اما هنوز حسین تنهاست

امروز هنوز می توان حر بود

امروز هنوز میتوان صدای زینب شد

پ.ن:عنوان از کتابی به همین نام از علی شریعتی

پ.ن:عاشورا 1394