کم میخونم . کم می نویسم.کم می بینم .کم گوش میدم و این افتضاااااح است و این به معنای واقعی کلمه زباله است(همون اشغاال مودبانه:|) .... درس که نمیخوانم تکلیف ها را ناقص تحویل میدهم . ان بخش مجله که به عهده من است را رفع تکلیفی انجام میدهم و چیزی سرهم مبکنم و تحویل میدهم . کتابی که دوماه است شروع کرده ام را تمام نکرده ام .فیلم های دانلودی ام روز به روز در هارد لپ تاپ خاک میخورند. این وسط عاداتی که هنوز معتادشان هستم یک ساعت موزیک در راه است و پیاده برگشتن به خانه و #وبلاگ خوانی های روزانه . از هرروزم همین ها مانده است و فرجه ها در راه اند و تا فردا باید تکلیف تحویل دهم و مقاله شماره بهمن مانده و من رسما یک تکواژ هم حتی برایش ننوشته ام و #شاگردمان هم درس نمیخواند و فرکانس قلب مادر نامنظم است و خواهر جان معلوم نیست با که لج کرده که نه درست حرف می زند و نه درست غذا میخورد و برج زهرمار طور می نشیند خیره می شود و پدر بزرگ همان طور است (باز خدایا شکر که حالشان بدتر نشده:)) اووووف بسسسسسسسسه غر زدم دیگه .بسه :)))))))))
پ.ن: حواستون به بابا و مامان هاتون باشه به منحنی لب هاشون که رو به پایین نباشه به فرکانس دل هاشون که پیوسته و منظم باشه :))))))))9