مگر نه اینکه همیشه برای تو بوده؟ مگر نه اینکه همیشه تو خواستی ؟مگر نه اینکه همیشه تو بودی؟ مگر نه اینکه راضیم به رضای تو؟ مگر نه اینکه گر تو بخواهی به همه عالم پشت میکنم؟ مگر نه اینکه حواست به دلتنگی هایم بود؟ مگر نه اینکه دستم را گرفتی جایی که احدی نبود؟ مگر نه اینکه رفیق روزهای بی رفیقی ام بودی؟ مگر همه این سختی ها را برای تو نمیکشم؟ چی؟ منت میگذارم؟ خب بگذارم . دلم میخواهد سختی بکشم و راست راست بیایم اینجورری مقابلت بنشینم و بگویم برای توست هااا. اصلا یک لذتی دارد این منت گذاشتن که نگو . اینکه ادم دستش را بگیرد بالا . قنوت بگیرد اینبار نه برای خواستن که برای نشان دادن انچه در دست دارد خب من که جز اینها چیزی ندارم . حواسم هست که همه. اینها برای توست . پس چرا هی یادم می رود؟ 

یا رب نظر تو برنگردد /برگشتن روزگار سهل است

عکس از من/مدرسه چهارباغ اصفهان. خیابان امادگاه