- مهسا ماکارونی فر
- چهارشنبه ۲۵ اسفند ۹۵
- ۲۰:۵۳
- ۰ نظر
ناراحت شدم وقتی خبر را خوندم . غم گلوم را گرفت. افشین یداللهی تجسم یه سبک خاص غزل بود. هرموقعی اسمش میومد گره خورده بود تو ذهنم با علیرضا قربانی و مدار صفردرجه و اون تیتراژ معرکه اش با اهنگسازی عالیه فردین خلعتبری. بعد یهو میخونی که شاعرِ این بیت معرکه " من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی / چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی " دیگه قلمش ساکت شده و غزلی جدید ازش نخواهی خوند . فاتحه خوندم براش. برای شادی روحش.
بعضی وقت ها ادم هایی هستند که تو این عمر و ساعت شنی محدودی که بهشون دادند دست به خلق چیزی میزنند که خیلی بعد تر از اونها هم شریک لحظه های ادم های مختلفه. و این سعادته . سعادتی که هرکسی بدستش نمیاره.
اما این خلق در مرحله اول برای یک رضایت درونی یک خالق حائز اهمیته.
یه یاداوری مجدد بود به اینکه حقیقتو دنبال کنم. chase your reality...
بعضی وقت ها ادم هایی هستند که تو این عمر و ساعت شنی محدودی که بهشون دادند دست به خلق چیزی میزنند که خیلی بعد تر از اونها هم شریک لحظه های ادم های مختلفه. و این سعادته . سعادتی که هرکسی بدستش نمیاره.
اما این خلق در مرحله اول برای یک رضایت درونی یک خالق حائز اهمیته.
یه یاداوری مجدد بود به اینکه حقیقتو دنبال کنم. chase your reality...