فرزندم . الان که داری اینو میخونی شایدم اصن حوصله نداری که حرف های nسال پیش مادرتو بخونی(همینجا بهت میگم که غلط کردی که حرف های منو نمیخونی و اصن احترام به والدین کجا رفته پس :/ ) احتمالا 1253تا بند قبلی را هم که هنوز ننوشتم خوندی یا شاید تظاهر کردی که خوندی به هرحال یادم باشه مورد امتحان قرارت بدم که خوندی یا نخوندی.

به هرحال الان که دارم اینا را مینویسم تو شرکت نشستم و منتظرم که مهندس صاد بیاد و احتمالا بابات هم الان داره یه گوشه ای تو بلاگ غر غر هاشو مینویسه و شایدم البته بابات وبلاگ نویس نباشه که در این صورت داره غرغرهاشو سر یکی خالی میکنه یا به پرخوری ناشی از غرغر روی اورده...

خب به هرحال فرزندم اینا را که مقدمه گفتم تا برسم به متن ِ بند 1254ام:

فرزندم احتمالا وقتی 6صبح داری 8تا پیراهن مردونه بابات را اتو میکنی به این قضیه پی خواهی برد که اتو کردن یقه پیراهن مردونه یکی از سخت ترین مصائبی که تو زندگیت باش مواجهی و بعد از هر یقه نعره به اسمان خواهی زد و بعد شیون کنان به سراغ یقه بعدی خواهی رفت. ولی فرزندم به هرحال 6صبح بعد از پیروزی سربلندانه علیه 8تا یقه تو به خودت خواهی بالید :)