هفته هام که شلوغه به تهش که میرسه فقط میخوام فرار کنم و برم تو خودم حل بشم. چهارشنبه عصر که میشه گوشی را میندازم یه طرفو خودم میرم منتهی الیه جنوب شرقی خونه یه کنج هست کنار شومینه اونجا میشینم و فک میکنم با خودم حرف میزنم معمولا اون موقع کسی خونه نیست و من ذره ذره اون تنهایی را نفس میکشم . جمعه ها اما لحظه شماری میکنم که به شنبه نرسه به اون حجم از شلوغی ادم ها نرسه . جامعه ی اطرافم شبیه یه ماده مغناطیسی از نوع پارامغناطیسه در غیاب میدان خارجی; حوزه هایی با جهت گیری های متفاوت; من اما انگاربه هیچ حوزه ای تعلق ندارم. هر سمتی که میرم سرگریجه ناشی از رفتن بیشتر میشه و هرچقدر می ایستم سرگردانی ناشی از سکونم بیشتر میشه .

جمعه اخ جمعه .... چقدر وقته که دیگه عهد را نخوندم از رمضان سال پیش بود که دیگه عهد نخوندم . جمله ای که گوشی با الارم زدن میاره رو صفحه جمعه ها با بقیه روزها فرق داره . بقیه روزها برای دویدنه برای رسیدن برای بدست اوردن برای حریص بودن نسبت به همه چی این زندگی . جمعه ها اما برای انتظار. برای نرگس چشم انتظار بودن .برای نشستن پشت پنجره . 

اخ جمعه اخ ...

عنوان از اهنگ جمعه با صدای فرهاد