تاحالا کویر رفتی؟ 

یه تیکه‌ای حتما برات پیش اومده که نشسته باشی دست هاتو تا مچ یا بیشتر داخل تل شنی فرو کرده باشی، همون لحظه با خودت میگی: دستمو که مشت کنم و بیارم بالا میتونم همه دونه‌ها را داخل دستم نگهدارم و اونوقت من فرمانروای شن‌های داخل مشتم هستم.

درست همون لحظه مشتت را بالا میاری و با چشمات میبینی که تموم دونه دونه شن ‌های تحت فرمانروایی از دستت سُر خوردند و افتادند.

و تو دوباره و دوباره فریب میخوری و دست‌هات را پر از شن می‌کنی و بالا میاری و خالی میشن.

این همون حسی که من به زمان دارم. تموم لحظه لحظه از زمان اندک من دارن از تو مشتم سر میخورند و من فقط تماشا میکنم.