همه چیز این دانشکده عجیب و غریب و کاملا غیرقابل پیش بینی است. هر لحظه منتظرم که کل مجموعه فرو بریزد ولی بسیار برایم جالب است که همچنان به کار خودش ادامه میدهد. دانشکده ای که ادعا میکند در آن برنامه ریزی برای تسک های غیرقطعی را تدریس میکند حالا برای قطعی ترین و بیسیک ترین کارها هیچ پروتکل مشخصی ندارد. اینجا سیستم درس گرفتن شبیه فیلم hunger game میماند و همه چیز براساس شایعات پیش میرود. آنهایی که 4سال در اینجا بوده اند حالا خوب میدانند که پیچ و مهره های شل این سیستم کجاست و از انها دوری میکنند و انهایی که گروهی به اینجا امده اند برمبنای شایعاتی دیگر گروهی عمل میکنند و من در این وسط همچون یک تکه چوب روی اب از این اتاق استاد به ان یکی اتاق استاد میروم  و سوال های احمقانه میپرسم و جواب های احمقانه میشنوم. 
بله امروز سی و یک شهریور 98 است و من یکه و تنها در کتابخانه مریم میرزاخانی نشسته ام و همه چیز را حواله کرده ام به کلیه چپم و منتظرم تا موعد جلسه توجیهی کوه برسد چرا که جمعه را میخوام از این دیوانه خانه فرار کنم و سر به کوه بگذارم.
تا شنبه چه زاید باز برامون
+ مثل اینکه این چیزهایی که هی داره زاده میشه داره رو هم جمع میشه و من نمیدونم کی میخواد اینا را بزرگ کنه !