- مهسا ماکارونی فر
- يكشنبه ۶ اسفند ۰۲
- ۱۹:۲۸
- ۰ نظر
برف که میاد از پنجره خونه، بغل تو نشستم و بیرون را نگاه میکنم، گرم میشم از وجودت، گرم میشم از نگاهت
حالا نیستی ولی ارمان گرشاسبی داره میخونه:
در کنارت زمستان توانی ندارد
آسمان را بگو برف باطل نبارد
سرنوشتم در نگاهت هر لحظه با من رو به رو بود
من آوارگی را به جانم خریدم که فارغ بمیرم
مبادا که در حبس دنیای دیوانه منزل بگیرم
نترس از غرش این زمستان چالاک و باقی
من از تن گذشتم من از جان گذشتم که روحی پذیرد
سرنوشتم در نگاهت هر لحظه با من رو به رو بود