18مرداد 98
صبحانه را حلیم از نیکوصفت گرفتیم. نیکوصفت یادآور خیلی از خاطرات است. ظهر را 7نفری تا سر حد مرگ سالاد خوردیم. عصر را با دیدن آنابل 2 تا سر حد مرگ ترسیدیم و جیغ زدیم و خندیدیم. شب را چون مسیح و یارانش در شام اخر نشستیم، خندیدیم، پیتزا خوردیم و ادای تابلو شام اخر داوینچی را دراوردیم وعکس گرفتیم و 7 نفری در یک 206 نشستیم و شمال تا جنوب تهران را طی کردیم و خداحافظی کردیم و گریه کردیم و رفتیم.
گاهی با خودم فک میکنم من لیاقت همیچن آدم های خوبی در زندگیم را ندارم. آنها بیش از اندازه برای من خوب اند و من خیلی خیلی کوچک ام.

یادگار این جمع 7 نفره شده است یک تی شرت سفید به شعری از اینتراستلار که روی آن نقش بسته است:
.Do not go gentle into that good night; Rage, rage against the dying of the light