بعد از ملکه این دومین فیلمی است که از محمدعلی باشه اهنگر میدیدم. دوباره مثل ملکه شگفت زده شدم. 
جنگ هیچ چیز صحیحی ندارد. تمام منطق و معقولیتی که میشناسیم در روندها و پروتکل های مربوط به هرچیز جنگ، فلج میشوند، کار نمی کنند. این همان نگاهی است که سالینجر نیز به جنگ داشت و حالا در این جغرافیا، اهنگر هم سعی در روایت همان نگاه دارد. 

حقیقت؟ کدام حقیقت؟ 

خاک؟ کدام خاک؟
مصلحت؟ کدام مصلحت؟

گمنامی یک فیض است. پلاکت را دربیار، حقیقت را پیدا کن و چون سرو زیرآب در هیچ کجای این خاک ریشه نکن. بگذار هیچ چیز تو را پا بند این زمین نکند. بگذار بازی ادامه پیدا کند که (وَما هٰذِهِ الحَیاةُ الدُّنیا إِلّا لَهوٌ وَلَعِبٌ ۚ)
-عنکبوت64-