31 خرداد بعد از اینکه دفاع کردم و بعد از اینکه خونه جدید را تحویل گرفتیم، یه نفس راحت کشدیم و یه نگاهی به جلو کردم و گفتم تابستون قراره خوش بگذره. واقعیتش ولی الان که یه تمرین یه پروژه و یه امتحان از این ترم مونده، بابا حالشون خوب نیست و تا دوشنبه باید صبر کنیم تا با خیال راحت احتمال سرطان را رد کنیم، حالم از کرونا خرابه و واقعا نفسم بریده و وا دادم. دیگه توانی ندارم که راه برم چه برسه به اینکه برای همه کارها بدوم.


لیست برنامه هام برای تابستون داره صدام میزنه من اما از پا افتادم. باید شروع کنم مهم نیست از کجا باید شروع کنم. گام بردارم، راه برم، بدوم. تا تهش باید برم

وقت اضافه ای برای تلف کردن ندارم. پاشو مهسا

Hate to admit but it might be true