- بیشتر از قبل از پا افتادم. نشستم زمین و تکون نمیخورم. روزها و ساعت ها دارن غمبار میگذرن و اینجا فقط مریضی داره اضافه میشه. بابا فعلا به جراحی نیاز ندارن. مامان و بابا هردو کرونا گرفتن. هرچی فکر میکنم میبینم کیفیت تصمیم گیری هام این چندوقت خیلی اومده پایین. شرایط مختلف خوب و بد را دارم بد هندل میکنم. این بچه را دارم زیاد اذیت میکنم و دلش را میشکونم. خیلی سخت شده همه چی.

- امشب باید تمومش کنم. فردا باید بشینم پای پروژه این درسه. فردا باید این رودمپ را فاینال کنم. فردا باید پاشم. با قدم های کوچولو کوچولو هم باید پا شم. از تو دل تاریکی باید نور بکشم بیرون. باید پاشم و سپر ام را بردارم نمیتونم وایسم تا زخم هام خوب بشه. باید پا شم و یه سنگر دیگه را بگیرم.