- یکشنبه 9 مرداد: پارک گفت و گو

یه جورایی خود بهشت بود، همه چی در بهترین حالت خودش. در ایده ال ترین حالت ممکن، ارامش خالص.
من و او بودیم و سکوت و موزیک و ناب در فواصلی و ارامش و نجواهای کوتاه. 
نمیدونم چجوری انقدر خوبه؟!
شب بی نهایت زیبایی بود، با اینکه خیس شدیم، راه زیاد رفتیم، زیاد خندیدیم و زیاد در آغوش غرق شدیم.
برای تموم روزهای آینده امیدوارم بودم هیچ آلارمی زنگ نزنه که مبادا همه اینها خواب باشه و بیدار بشم. احتمالا خواب و رویا نبود. احتمالا واقعی بود یا شاید هم هنوز ساعت آلارم نزده.