- مهسا ماکارونی فر
- دوشنبه ۲۹ آبان ۹۶
- ۲۱:۵۸
- ۰ نظر
خیلی یه شبه و با تصمیمی کاملا فکر شده در حدفاصل 12تا 13ابان تصمیم گرفتم یه ورزش جدید شروع کنم و قرعه به نام اسکواش افتاد.
حالا سه شنبه ها عصر و پنجشنبه ها صبحم با اسکواش پر شده و واقعا لذت بخشه. البته لازم به ذکره که نام برده هر بار با دست یا پای گرفته راهی خونه میشه و تا صبح به خودش غر میزنه که چرا یه ورزش اسون تر را در پیش نگرفت. وی اما در ادامه لبخند موذیانه ای میزند و بر این تصمیم بسیار میبالد.
حقیقتش اینه که 2 یا 3تا ویدیو از مسابقاتش دیدم و با لحن ِ" خب اینکه کاری نداره. بعد یه ترم حتما دعوت میشم برای تیم ملی" گویان راهی ورزشگاه شدم برای ثبت نام و حالا هرجلسه بیشتر و بیشتر میفهمم که "ای بابا . چه سخت بوده و کسی چیزی نمیگفته".
کل مسئله سر تمرکزه. سرعت توپ بالاست و هر حرکت اضافی ینی از دست دادن شانس جواب دادنِ صحیح توپ . اینکه میگم حرکت اضافی نباید باشه را جلسه قبل بعد از اینکه تمرین یکی از غول های باشگاه را دیدم ;متوجه شدم . دقیقا جوری گام برمیداشت که پشت توپ باشه و دقیقا دست و راکت را با زاویه ای حرکت میداد که توپ را دقیقا به نقطه ای که میخواد با شتاب موردنظرش بکوبه.
و اینا دقیقا متضاد من بود که وقتی به سمت توپ میرفتم در 6 جهت گسسسته میشدم و در اخر هم از توپ جامیموندم.
و فقط تمرکز نباید به صورت یه تابع ضربه باشه باید یه قطار ضربه باشه . (بازهم سیگنال بازهم نایکوییست. فی الواقع معتقدم سیگنال را باید در تمام دروس دانشگاهی گنجاند و عمیقا مفاهیمش را زندگی کرد).
داشتم از مربی میپرسیدم که از جلسه اول پیشرفت داشتم یا نه . که خیلی قاطعانه جواب داد : اگه باز کردنِ درِ کورت را پیشرفت بدونیم اره پیشرفت داشتی:))))
و فکر نکنید که باز کردنِ درِ کورت (زمین بازی اسکواش را بش میگن کورت) کار خیلی آسونیه . مراتب عرفان میخواد :) باید 7 روز و 7 شب زاهدانه در گوشه ای بنشینید و مدام تمرین ذهنی انجام بدید . وی سپس لبخند گویان( بعله. لبخند را میگویند:)) راهی دانشگاه شد تا در امتحان حضور به عمل برساند در حالی که هنوز با ماهیچه ساعد دست راستش در حال مکالمه بود.
چیزهای ساده چیزهای مهمی هستند .
حداقل تو جهان بینی من چیزهای بدیهی و ساده خیلی چیزهای مهم و بنیادی هستند.
مثلا من به وضعیت درها اهمیت میدم . اگه به جایی وارد بشم و در نیمه باز باشه وقتی داخل شدم هم سعی میکنم در تو همون زاویه باشه . اگه دری باز هست باز میذارم و اگر دری بسته باشه اینجا دیگه موضع یکم سخت میشه .
من توقع دارم که وقتی وارد حریم خصوصی کسی نمیشم بقیه هم وارد حریم خصوصی من نشن . من متنفرم از این که وقتی دارم کتابی را میخونم همکلاسیم بیاد کتاب را بگیره از دستم یه بررسی بکنه و بعد اراجیف تحویل من بده .
برای همین عادت کتاب خوندن تو اتوبوس را ترک کردم که نشم ادم شوآف.
هیچی دیگه . همینا. همین چیزهای کوچیک دلزدگی میاره . گوشه گیری میاره . فرار میاره . همین چیزهای کوچیک رفتار را شکل میده برای همینه که من به چیزهای کوچیک حساسیتم بیشتره. اخه سر مسائل بزرگ که میشه خیلیا بلدن یه سری جمله حفظ شده را فریاد بزنند تا بشن ادم ِ خوب قضیه .
+ این ادم های الکی. این رابطه های الکی . این شعارهای الکی
من مگر چه میخوام دیگر از این همه ادم .
امروز یک نفر امد جلوی رویم نشست و حرف زد . کسی که بیشتر از من ,من را بلد بود. کسی که لنگر انداخت در تلاطم افکارم. کسی که حواسش بود سرم را که می اندازم پایین چشم هایم گرم میشود اما غرورم اجازه چکیدن اشک هایم را نمی دهد که او هم سرش را برمیگرداند که یعنی متوجه نشده .
من مگر چه میخواهم دیگر از این سیاره
هم سخن و هم درد و هم پای امروزم او بود . او که اول اسم او هم میم است. میم اول خیلی از اسم هاست.
هرجمله ای که میگفت انگار این کیسه های شنی داخل بالون را تک تک می انداخت پایین و من سبک تر میشدم .
من مگر چه میخواهم دیگر از این کهکشان
هجوم
عبد آبست
شهرام مکری
انتخاب فیلم از این بهتر هم مگر میشد میم؟
میم اول خیلی از اسم هاست.
باورت شد که 7 سال میگذرد؟ باورم نمیشود که 7سال طی شده
میم امسالم رفت . امسالم عکس پاسپورتشو فرستاد برام . امسالم وصیت نوشت و رفت . من اما باش نرفتم مثل پارسال که اصرار کرد و نرفتم.
گفته بودم تقویم برای من مرتب نیست؟ گفته بودم پنجشنبه برام اربعین نیست؟ مثل عاشورا که 37 روز پیش نبود.
گفته بودم صفر و مبدا را خودم تعریف میکنم؟
نگفته بودم.
نگفتم.
به میم هم نگفتم.
بش گفتم میخوام که یکبار هم که شده از نجف تا کربلا را پیاده برم که رسیدم بین الحرمین بشینم فقط زار بزنم . اما نگفتم که اربعین من فرق داره با تقویم . نگفتم که من باید غریب باشم تو کاروان باید خودم باشم و خودم. باید بوی گند ریا نیاد. اینارا نگفتم . نگفتم چون میم دلش کوچیکه زود میشکنه. زود شک میکنه به اخلاصش. من میدونم میم ادم خالصیه. پس نباید خرابش میکردم اون ذوق سفرشو.
با همه خداحافظی کرد . من اما ساکت نشستم هیچی نگفتم .
گفته بودم پنجشنبه اربعین نیست؟
میم .پنجشنبه اربعینِ من نیست.
کاش اونقدری دور نبودی ازم شین. کاش هنوزم میشد بشینم بات بدون دغدغه قضاوت از همه چی حرف بزنم. نگفته بودم بت . نگفته بودم که چقدر تشنه ام . تو هم نفهمیدی . کاش میگفتم...
بابا میگن صبر را یاد بگیر میم. از صبر هیچوقت نتیجه بدی نمیگیری.
میم اول اسم منه . میم اول خیلی از اسم هاست .
از خیلی از حواشی خودمو حذف کردم . تو دل خیلی از متن های مهم خودمو تثبیت کردم.
هنوز اما از این ناپختگی و واکنش های شتاب زده در بعضی مواقع ، حرف های نسنجیده، فکرهای خام که خیلی زود میندازمشون به مرحله عمل ناراضی ام ، خجالت میکشم، غمگین میشم.
ترید اف طراحی کنترل کننده میگه که هرچقدر سرعت سیستم را بخوای زیاد کنی درصد فراجهش بیشتر میشه و تو ... و تو... و من... و من...
بابا میگن صبر را یاد بگیر میم.از صبر هیچوقت نتیجه بدی نمیگیری.
کمالی که رو به کمال نره ناقصه.کمالی که رو به کمال نره ناقصه.کمالی که رو به کمال نره ناقصه.کمالی که رو به کمال نره ناقصه.کمالی که رو به کمال نره ناقصه.
یه کنترل کننده خوب طراحی شده نسبت به اختلال مقاومه ، تاحدود خیلی زیادی از مرز ناپایداری فاصله داره و از سرعت و درصد فراجهش قابل قبولی برخورداره . و من... و من... از این شرایط خیلی دورم .
از احساسات مبالغه شده فراری ام . از این خوب نشون دادن های قلابی . از این که سعی میکنه فهرست مورد علاقه های منو کپی کنه و اونو جار بزنه تا اثبات کنه خودشو فراری ام.
اثبات چی؟ اثبات به کی؟ چرا تکلیفت با خودت معلوم نیست.!
بابا میگن صبر را یاد بگیر میم.از صبر هیچوقت نتیجه بدی نمیگیری.
یه چشم آبدار به بابا گفتم. که خیالش قرص باشه :)
از هیچ حرفی به اندازه بهانه های الکی ناراحت نمیشم.
یه بار برای همیشه این رفتارِ "بهانه الکی" اوردن را به زباله دان تاریخ بفرستیم.
بهانه الکی نیاریم
بهانه الکی نیاریم
نقش ادم خوب بودن قضیه را بازی نکنیم
نکنیم
نکنیم
روی سخنم باشماس اقای پ :/
از هر طرف که که رفتم جز وحشتم نیافزود
زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت
بیت بالا وصف حال این چند هفته پروژه است :/
انچه در اینده خواهید دید: چاله به چاه تبدیل خواهد شد -__-
خونسرد بودن تو شرایط پر تنش سخته . شتابزده واکنش نشون ندادن سخت تر.
کاش میشد امشب نرم تهران. کاش یه چیزی میشد که برنامه فردا کنسل شه .
زری مامان جان حالش خوب نیس . کِی انقدر سخت شد خوشحال کردن عزیزترین ها؟
دلشوره دارم.
مگه نگفتی وسط طوفان میای میشی ارامش؟
مگه نگفتی وقتی داره موج پشت موج میاد . میای و میشی یه لنگر محکم؟
مگه تو همون قران نگفتی به ذکرت قلب ها ارامش میگیره؟
اعتماد کنم؟ به این تک پارویی که تو دستمه مگه میشه اعتماد کرد وسط این اقیانوس؟
3ساعت و نیم دیگه ...
من کسی نیستم که منتظر باد شرطه باشم که برسه به دیدار اشنا ... باد شرطه اومد که اومد نیومد شنا میکنم تا خود ساحل بعدش رکاب میرنم تا خود قریه و بعدمیدوم تا خود شهر تا خود مسجد خیابون کاشانی تو اون کنج شبستون...
_از دوراهی های جدید رفتن یا نرفتن برای تیم دو میدانی دانشگاه :/
+شوخی میکنی دیگه ؟
_نه