- مهسا ماکارونی فر
- چهارشنبه ۱۳ ارديبهشت ۹۶
- ۱۷:۱۰
- ۰ نظر
کیم من؟
آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان،
نه آرامی
نه امیدی
نه همدردی
نه همراهی...!
#رهی_معیری 🌿 @siminsagh
کیم من؟
آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان،
نه آرامی
نه امیدی
نه همدردی
نه همراهی...!
#رهی_معیری 🌿 @siminsagh
میدونی آشوب بودن یعنی چی ؟ میدونی ارامش نداشتن یعنی چی؟
یعنی اینکه هرجا میری زندانت هم دنبال خودت هست . این یعنی گرفتاری. این یعنی باید بریزی دور همه این مزخرفات ازادی و غیره را .
ازادی تو ذهنته این معادله ای که باید خودت در درونت حل کنی . باید توافق کنی و با تمام احزاب درونیت به ائتلاف برسی. بارو کن :)
یعنی حداکثر زمان تمرکزم به نیم ساعت تقلیل پیدا کرده ... بعد از نیم ساعت یهو ذهنم پرت میشه تو یه اتوبان شلوغ که از هر طرفیش یه ماشین داره میاد و من باید با کلی بدبختی این ذهنمو از وسط این اتوبان سالم رد کنم بیارمش یه طرف یقه شو بگیرم بچسبونمش به دیوار و بگم : خوب گوشاتو باز کن ببین چی میگم دفعه اخرت باشه انقدر احمقانه پرت میشی تو این اتوبان الانم راهتو بکش برو به همون دنیای واقعی بیرون و بچسب به کاری که انجام میدادی. رفت تو کله ات یا نه؟. بعد ذهنم یه خنده ی کج میکنه و میگه :باشه بابا . خودم از پسش برمیام. بعد راهشو میکشه و سوت زنان برمیگرده تو دنیای واقعی و اینجاست که من شاید 5دقیه از حرفای استاد یا 5دقیقه از دیالوگ های فیلم و یا 5خط از کتاب و جزوه را از دست دادم. و جالب اینجاست که نمیدونم این مکالمات فرسایشی بالاخره کی میخواد تموم شه.
تجدد و تمدن این بار از نگاه شریعتی
عجیبه که با این همه کتاب و سخنرانی و جوسازی که تو این سال ها علیه تجدد گرایی و از خود بیگانگی و فرهنگ غربی شده بازم میشه دید این نگاه تجددگرایی را بین جوان ها.
مصداق بارز آن را میشود در خیل کثیر ایمیل هایی که هرروز بین تحصیل کرده های دانشگاه. ها و استاد های برون مرزی اغلب با مضامین درخواست ادامه تحصیل(اصطلاح جا افتاده ای که هست میگن اپلای) رد و بدل میشود دید. بحثم این نیست که اپلای خوب است یا بد است . من در مسند قضاوتش نیستم. بحثم پارادیم موجود بین این نسل است. اینکه یک نسل بپذیرد که علم را فقط در اروپا و امریکا میشود پیشبرد این مصداق بارز تجدد گرایی است . این را به ما قبولانده اند که علم را فقط انجا میابی و خب صد البته رفاه اجتماعی بالاتر را.
درحالی که کسی اگر مهاجرت میکند سخت تر و بیشتر از وقتی که در ایران است تلاش میکند. و خب این صرفا نتیجه تلاش بیشتر اوست.
متن سخنرانی تجدد و تمدن شریعتی را که خوانده ام بیشتر متعحب میشدم که بعد از 40 سال ما هنوز فریب تجدد گرایی را میخوریم .
5شنبه همون روزی بود که کلی براش استرس داشتم و همونی بود که حتی برای بدترین شرایط ممکنی که عقلم رسیده بود هم برنامه ریخته بودم. صبح خیلیی خوب شروع شد و هرچی پیش تر میرفت غافلگیری ها شروع میشد و عملا انلاین برنامه داشت عوض میشد و براساس شرایط جدید برنامه ریزی جدید میکردیم . تا در نهایت با کلی خستگی به نهایت رسید و ساعت 5 عصر شدو تمااام.
کلی انرژی از دست دادم و کلی انرژی و انگیزه گرفتم. با بچه هایی اشنا شدم که از من جوون ترند ولی جنس دغدغه هاشون را درک میکنم میفهممشون و بی نهایت از وقت گذروندن باشون لذت بردم:)))
خدا را شکر. از 100درصد برنامه 75درصد اونجوری که میخواستم پیش رفت و کلی دست همه درد نکنه:))
یکی از هدف هایی که واقعا بهش معتقدم انتقال تجربه است و خیلی دارم تلاش میکنم که تجربیات هرچند کم خودمو در اهتیار بقیه بذارم تا اگه بدردشون میخوره استفاده کنند. چیزی که تو دانشگاه ادم های معدودی براش وقت میذارن و کمتر کسی پیدا میشه که بی منت و چشم داشت تجربیاتش را در اختیار بقیه بذاره ولی این مسخره است . پیشرفت حاصل نمیشه مگر اینکه این حلقه انتقال تجربه را کامل کنیم:)
همیشه قبل از شروع یه کاری که براش کلی برنامه ریزی کردم و تلاش کردم یه استرس و دلشوره ای هست یه ترسی هست که اگه همه چی اونطور که انتظار دارم پیش نره چی ؟ اگه اینجوری نشه چی؟ بعد یه چنددقیقه چشمام را میبندم و به بدترین اتفاق ممکن که میتونه پی بیاد فکر میکنم و براش یه سناریو نجات مینویسم اونوقت دیگه خیالم راحته که حتی برای بدترینش هم برنامه دارم . الان از همون لحظه هاست که دارم با این ترس میجنگم که اگه برنامه 5شنبه به اون خوبی که فکرشو میکنم پیش نره چی؟ و حالاست که باید سناریو نجات از بدترین شرایط خودم را براش بنویسم :))
تو این لحظه ها همیشه با خودم میگم خب مگه تو مرض داشتی خورشید که همچین کاری را قبول کردی بعد با خودم میگم به هرحال نمیشه که ساکن یه جا وایساد باید چالش داشت و من چالشم را خودم انتخاب کردم چی بهتر از این...
ما هایی که انقدر تو وبلاگ هامون تنهاییم و همیشه از این حجم از تنهایی ناله میکنیم و همش غصه و آه و تنهایی شده مضمون پست هامون. چرا بیرون از این چاردیواری مجازی اون شکلی نیسیم. چرا یه نمایش مسخره راه میندازیم از انرژی مثبت و هزار چرت و پرت دیگه که وقتی حالت خرابه و داغون و له هستی یه ماسک میکشی رو خودت و کل وجودت و وانمود میکنی . بعد فک میکنی حالت خوب میشه؟ این دوگانگی فقط ادمو گیج میکنه . یه وقتایی باید بشینی این حجم تنهایی و غم را انالیز کنی و هضم کنی و این نیازمند زمانه و حالا که تونستی هضش کنی میتوتی از این مرحله عبور کنی.
اینارا به خودم میگم. یادت باشه خورشید وانمود کردن به خوشحالی از تو یه ادم خوشحال نمیسازه.یادت باشه
به وقت و تقویم و سال جلالی بنده الان یک فرد 21ساله محسوب میشوم:)ساعت 3:30 بامداد و فک میکنی که واقعا مهمه که ساعت چنده؟؟؟؟ نه
قسمت دوم از فصل چهارم شرلوک ینی اخرین چیزی که ادم باید قبل مرگش بببینه. اعتراف میکنم که اگر امروز عصر میمردم به قطع یقین ناکام به درک واصل میشدم. :|
و لابد انتظار میره که شرلوک را به خاطر اون ضد قهرمان احمق خودخواه به اسم شرلوک میبینم و اینجاست که باید گفت زهی خیال باطل جان واتسون انگیزه من از شرلوک دیدنه ولاغیر:)))