خیلی هم زود قانع میشه:))

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۱۷ دی ۹۵
  • ۱۸:۰۵
  • ۰ نظر

+ایا تعطیلات ژانویه است؟

-بلی

+ایا تقویم کشور شما تعطیلات ژانویه را تعطیل رسمی اعلام کرده است؟

-خیر

+پس چرا شما 24ساعت است که لم داده اید روی کاناپه و نشنال جئوگرافیک و تراول(travel) میبینید و فی الواقع شور قضیه را دراورده اید و هی 5دقیقه یکبار داد میزنید :"ماااااااماااااااااان من میخوابم برم ایسلند.... ماماااااااااان بیا باهم بریم تبت دیدن دالای لاما..... مامااااااان بلیت افریقا چنده؟ماماااااااااان داره گریلند نشووون میده... ماماااااان این جزیره هه اتش فشان فعال داره بیا بریم... مامااااان الان هوای چابهار عاااالیه بیا بریم.... ماماااااااان دلم سبزی میخواد بریم شمال یه جا که سبزی داشته باشه . چشم وا کنیم زیر پا دره سمت راست کلبه سمت چپ کوهه . دلم لک زده برا چای اتیشی. برا اون چای البالو ها که فقط بابا بلد درست کنه ." ؟؟

-من در تعطیلات ماقبل امتحان یکشنبه به سر میبرم و دقت کنید جزوه هم رو پامه :)))

+قانع شدم به لم دادن خود ادامه دهید :||

*از سری مکالمات من با وجدان آگاه و بیدار


یه فرآیند گاها معیوب و گاها بی اعتبار

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۱۴ دی ۹۵
  • ۱۱:۳۸
  • ۱ نظر

یه وقتایی هست که برا یه امتحان زحمت میکشی ،وقت میذاری و تک تک مفهوم ها را میفهمی و مسئله حل میکنی بعد پا میشی میری سر امتحان برگه را میگیری ولی چون خوابت میاد، شب قبلش بی خوابی گرفته بودی و داشتی به هزارو یک مسئله فلسفی و مذهبی فکر میکردی و تو درست و غلط کارات غرق بودی، راه حل کلی هرسوال را مینویسی و بیخیال محاسباتش با ماشین حساب میشی و برگه را میدی استاد ومیای خونه میخوابی. میخوام بگم همین قدر نسبی به مسئله امتحان نگاه کنیم . امتحان فقط یه فرایند اثبات به استاده که من این چیزارا بلدم . همین. امتحان هایی بوده که هیچ دید درستی رو مفهوم و موضوع نداشتم اما با خرخونی نمره قابل قبولی توش گرفتم  و امتحان هایی هم بوده که علیرغم تسلط نسبی ام رو موضوع به یه راه حل کلی تو سوال ها بسنده کردم. دلیلی ندیدم که یه سری مسئله تکراری را دوباره حل کنم .

استادهای دانشگاه با بالاترین مراتب علمی و القابی مثل استاد تمامی و اینها لزوما محقق های خوبی نیستن و محقق های خوب لزوما استادهای خوبی نیستن. بفهمیم و بفهمانیم این موضوع را...

عکس از Anka Zhuravleva

قفس سنجابی

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۱۰ دی ۹۵
  • ۱۸:۴۹
  • ۱ نظر

موتورهای قفس سنجابی اخه اسمه؟ نه من میخوام بدونم اخه این چه اسم گذاریه که کردین . خب میگفتین مثلا موتورهای نوع 1 نوع الفا ، بتا، گاما،... اخه قفس سنجابی هم شد اسم؟!! والا من تو عمرم سنجاب ندیدم اخه که بخوام قفس سنجاب ببینم . الان نشستم دارم تصور میکنم مگه قفس سنجاب چه ارتباطی به این نوع روتور میتونه داشته باشه بابا نکنید با جوون های مردم اینکارو.

از نادر جلسه هایی بود که سرکلاس رفتم از اون نادر تر این بود که استاد داشت یه چیز جالب میگفت

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۸ دی ۹۵
  • ۱۶:۵۰
  • ۰ نظر

Live free or die hard تنها اسم یک فیلم نیست اسم یک سبک از گذراندن اوقات فراغت (! )است .  مهم هم نیست که اگر یرای بار nام است که میبینید . 

جلسه اخر ماشین 2 بود که استاد بحثو کشوند به blackout و درموردش صحبت کرد . پس زمینه ای که از blackout داشتم مربوط به همین فیلمه که یه جایی تقریبا 3/4 فیلم اینو اتفاق را نشون میده و یه نما از بالا از ایالت متحده که تک تک و بخش بخش برق مناطق میره . استاد داشت بحث میکرد که چی میشه همچین اتفاقی تو شبکه رخ میده و خیلی شگفت انگیز ناک (! ) بود بعد گفت فک نکنین چیز غیرمحتملی هست هااا... نععععع همه کشورها تقریبا داشتن چنین چیزی را که کل شبکه از کار بیوفته و امریکا هم 2003 این اتفاق افتاده و حتی موجب شده برق یه قسمت از کانادا هم بره و خب ما نعره زدیم و گریبان ها دریدیم که عههههه پس امریکا هم برق میره ...خلاصه که یادم اومد به این صحنه از این فیلم و مستغرق در بحر مکافات بودم که ای  دل غافل هرچی این تمدن پیشرفت میکنه هرچی این تکنولوژی عظیم تر میشه و ما هی خودمون را تحسین میکنیم که نیگا چه عظمتی ساختم و فتبارک الله و وحسن الخالقین و فلان میای از دور یه نگا میندازی میبینی عییی بابا اینکه فروپاشی اش عظیم تره . یعنی دقیقا به صورت نمایی فروپاشی یه عظمت با پیشرفت خود اون عظمت ارتباط داره.

از این هیجانات هم نداشتیماااا . تو کنجکاوی های خودمون مستغرق باشیم بروس پاشه بیاد دستمونو بگیره و بگه بیا بریم جلو این ادم بده را بگیریم ماهم تو راه کلی مشنگ بازی دربیاریم. عی بابا 

تعطیلات زمستانی یا همان بازه ای که دانشجوها به عنوان فرجه مینشاسند

  • مهسا ماکارونی فر
  • دوشنبه ۶ دی ۹۵
  • ۱۸:۳۷
  • ۰ نظر

ادم باید غم هاشو دلتنگیاشو دردودلهاشو برداره ببره وسط سیاه زمستون تو  دل غار بشینه یکی یکیشو برا دل زمین تعریف کنه سبک بشه اندازه یه پر بعد یه دوتا خفاش ببینه عین بیخیالی اویزون شدن خوابیددددددن تاااااااا بهار بشه یه خمیازه کشدااار بکشن و بیدار شن. البته تجهیزات هم ببرین باخودتون ما ته ته تجهیزات مون یه هد لامپ بود که وسط راه یکی از هد لامپ هامونم افتاد تو چاه و هی هم خوردیم زمین و از 6 جهت به غار پاشیدیم و دیگه انقدر عمق صمیمیت مون با غار زیاد شد که یه 30 متر مارا گرفته بود تو بغلش ول نمیکرد (30 متر سینه خیز رفتیم:))))  خلاصه که انگار وقتی پاتو میذاری تو غار زمین 1000تا گوش هاشو وا میکنه که تو حرف بزنی . همه چیو گوش میده و میریزه تو دل خودش بعد یکم سرتو بالا میکنی میبینی بلور بلور اومده 1000بار جلوه کنه تو چشمات .  

میگم سباستین حواست هست که دارم 4واحد 4واحد درس زندگی پاس میکنم اونم با نمره خوب؟ رزومه ام داره سنگین میشه ها . این یعنی توقع ام بالاست برای چالش هایی که یکی یکی داره تو زندگیم پیش میاد . 

آرامش را باید از خودش بطلبی . یه جوری میاد طوفان زندگیتو اروم میکنه که تو میشینی رو عرشه و با یه نسیم فقط مرغ های دریایی را سیر میکنی:)

از اون نوشته های حال بهم زن و شرح ماوقع اینستاگرامی شد ... شده دیگه . بزنیم این دکمه سبزه انتشارو که اینم ثبت شه .

عکس گرفته شده توسط یکی از دوستان همسفر:)

ویران شود این شهر که ز بنیاد تفکر میزداید

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۲۳ آذر ۹۵
  • ۲۱:۲۶
  • ۰ نظر

دانشگاه این پتانسیلو داره که شمارا از دانش و هرفرایند تفکری متنفر کنه و قطعا من این درصد از حماقت را دارم که همچنان به گزینه انصراف فکر کنم و همچنان بنشینم هر ترم سرخوشانه تر از ترم قبل امتحان بدهم و بعد سرخوشانه بیایم بنشینم موضوع پروژه ام را از تخیلات و فکر های مبهم و خیال بافی هایم بکشم بیرون بعد احمق های دیگری پیدا شوند که بیایند بامن همگروه شوند و بگویند و بیا برویم انجامش دهیم گور بابای. تخیلی بودنش فوقش 2نمره است که نمیگیریم. خدا حفظ کند نسل احمق ها را که هنوز منقرض نشده اند و میشود امید داشت به این خراب شده که دانشگاه می نامندش...

پی نوشت: بیاین اگه یه روزی استاد دانشگاه شدیم دنبال نصیحت کردن بچه های مردم نباشیم . قرار نیست خودمون را الگو های اونا بدونیم. قطعا و به ضرث قاطع اونا قهرمان های خودشون را از دانشگاه و ازبین استادهای دانشگاه انتخاب نمی کنند . 

یادی از ایام جاهلیت

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۱۹ آذر ۹۵
  • ۱۸:۳۰
  • ۰ نظر

 قسم به های بای و ایستک.. و توچه میدانی چیست ایستک به دست و های بای بر کف از میدان شهدا تا انقلاب را طی کردن در روزهای زوج زمستان 91. 

جاهل بودیم و عقل درست حسابی که نداشتیم (نه که الان داشته باشیما ولی اون موقع ها جاهل تر بودیم الان فقط یُخده تجربه مون بالا رفته) از مدرسه برمیگشتیم و دیر میرسیدیم ولی می ارزید .پسفردا برای نوه هام تعریف میکنم که مامان بزرگتون قوت غالبش تو زمستون 91 های بای با ایستک بوده بعد عکس مهشادو نشون شون میدم و میگم با همین کله خر !! 

که یه وقت فکر نکنن مامانبزرگشون تو این دیوونه بازی ها تنها بوده .:)


2+1رویکرد به انچه در تعطیلات پیش رویمان است

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۱۹ آذر ۹۵
  • ۱۸:۱۲
  • ۱ نظر

دوتا رویکرد هست . یکی اینکه وقتی کلی کار و تکلیف و پروژه دارین و مثلا دو روز تعطیل هستی اول بشینی تمام کارو تکلیف و پروژه ات را انجام بدی بعد با خیال راحت هرچقدر وقت داشتی بشینی فیلم ببینی و لذت ببری. رویکرد دوم اما اینحوریه که اول میشینی فیلم میبینی لذت میبری بعدا میشینی به تکلیف و پروژه ات میرسی . اینکه کدوم یکی از این رویکرد ها را در قبال تعطیلات داشته باشی برمیگرده به جهان بینی که از اون پیروی میکنی. همین دو رویکرد تو موقعیت های دیگم هست مثلا اینکه اول ته دیگ بخوری بعد غذاتو یا اول غذاتو بعد ته دیگ را . واقعیتش اینه که من تا قبل از دانشگاه رویکرد اولو داشتم که اول همه کارامو میکردم بعد میرفتم برا خودم گیم بازی میکردم یا کتاب میخوندم . اما از زمان دانشگاه به بعد رویکردو جهان بینی ام دچار یه اختلاف فاز 180 درجه شد و شد انچه شد. 

بعدا نوشت: یه سری هام هستن میونه را گرفتن اول 50درصد کار را انجام مییدن بعد یه دو دوتا چهارتا میکنن ببینند 50درصد مابقی چقد طول میکشه براساس اون یه استراحتی این وسط میکنن . 

خلاصه که یه حجم عظیمی از تکلیف جلو رومه ولی فعلا اردشیر کامکار دارد مینوازد. :)

سیاهی یک سفید یا سفیدی یک سیاه

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۱۷ آذر ۹۵
  • ۰۹:۴۱
  • ۰ نظر

قضیه از اونجایی شروع شد که " رو تخته سیاه برای ما مرز خوب و بد کشیدن"  . از اون به بعد یه دسته بودن که یه  جور خوبی بد شدن . از اون به بعد یه دسته دیگه هم بودن که یه جور بدی خوب شدن...شروع کردیم به راه رفتن و فریاد زدنِ " شهر من ادم خاکستری نداره" قضیه از اونجایی بدتر شد که تریشلد این مقسوم علیه ها را گذاشتیم رو مذهب و غربال شروع شد ... 

هنوز داریم سیاه و سفید نگاه میکنیم تا رسیدن به یه تصویر رنگی اولترا اچ دی فاصله خیلی هست.

#نسل من با تو چه کردند

با تشکر از علی عظیمی برای اهنگ شعاری:))

نامه ای سرگشاده به احاد انها که کلاس میروند

  • مهسا ماکارونی فر
  • دوشنبه ۱۵ آذر ۹۵
  • ۲۰:۰۲
  • ۰ نظر

رونوشت به اقای میم :

بیاین سرکلاس زبان تخصصی رو اعصاب هم کلاس هامون نباشیم . اگه شما به 3زبان زنده دنیا مسلط هستین . افرین. باریکلا. 1000الله و اکبر. اصن اسفند بیارین دود کنم. اما بیاین با لهجه ی خیلی خوبمون هر جلسه وارد یه مکالمه فرسایشی با لستاد نشیم. بیاین کمتر رو اعصاب بقیه باشیم . برا سلامتی خودت میگم اقای میم یهو دیدی یه نفر از اون ردیف جلو که صندلی دوم میشینه برمیگرده از تو کیفش یه هفت تیر درمیاره و شما رابه تیر میبنده.

1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)

2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...

3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه.
5، 4، 3، 2، 1 ... .

4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!

5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد.
آرشیو مطالب