- مهسا ماکارونی فر
- جمعه ۲۲ ارديبهشت ۹۶
- ۱۱:۴۵
- ۰ نظر
این جوون های رای اولی که تازه سیبیل شان سبز شده است و حالا طرفدار یک کاندیدا شده اند و با شور و شوق انگار که تیم فوتبال محبوب شان در موقعیت پاس گل است و از هر روشی برای تبلیغ کاندیدای موردنظر استفاده می کنند ; را مسخره نکنید . اینها خودشان نمی دانند که چقدر تباه اند فقط یک فیلم ازشان بگیرید که با اب و تاب درباره کاندیدا سخنرانی میکنند و تحلیل های اقتصادی سیاسی میروند ;5سال دیگر نشانشان دهید خودشان میفهمند که چقدر تباه بوده اند. اما شمایی که سنی ازت گذشته و کاملا میفهمی ول کن عمو جان ول کن . جواااان است جوااااان. خام است. شما پیر دانا باش و صبوری پیشه کن:)
به شخصه معتقدم دستاوردهای بشر به دو دسته تقسیم میشه قبل از اختراع ماست و بعد از اختراع ماست :)
و نیز معتقدم که بعد از ماست اختراع شگفت انگیز ناک دیگری نداشته است:)
پلی لیست ها بعضی وقت ها به عنوان کشنده ترین سلاح میتونن شناخته بشن. اهنگ اول از پلی لیست را که پخش میکنی یه حجم از خاطره و ادم و افکار و عقیده شروع به رژه رفتن میکنند به وسط های پلی لیست که میرسی افکار جدیدیت را بسیج میکنی و فرمان جنگ صادر میشه . پلی لیست های قدیمی یه میدون جنگ واقعی اند بین اونچه که بودی و اونچه که هستی. اخر جنگ اما همیشه مشخصه ,لشکر شکست خورده ی گذشته گوشه ی ذهنت مچاله شده و اینبار لشکر اکنون قوی تر از گذشته به خودش میگه ببین چی بودم و چی شدم:)))
یه روز بالاخره شهامت این را یپدا میکنم که وایسم جلوی دکتر الف.الف یه نفس عمیق بکشم و بهش بگم : استاد انقدر همه را از بالا به پایین نبینید. انقدر نسل من را تباه نبینید. ماها هم کتاب میخونیم هم فیلم میبینم هم شب تا صبح هایی هست که بیداریم و داریم با nتا مسله مختلف فلسفی کُشتی میگیریم و پدرمون در میاد.
استاد الف الف یکی از بهترین استادهای دانشکده است و خیلی هم متواضعه ولی کلا یه نگاه تاسف باری هربار به ما می اندازه و هربار یه سوالایی میپرسه سر کلاس و من ( و بعضی از بچه های امثال من) ترجیح میدیم که سکوت کنیم و جلوی یه جمع 50 نفری همه اونچه که هستیم و عقیده داریم را نریزیم بیرون برای همین ساکت میشینیم و هربار سنگینی نگاه تاسف بار استاد بیشتر میشه.
من هیچ. من نگاه. من خنده. من همینجور نگاه خیره به دیوار. خدایا بازم شکرت. خیلی خوب داری امتحانم میکنی و جالب داری به چالش میکشی ولی بازم شکرت:)
تنهایی یعنی اینکه فردا صبح امتحان داری ولی انقد ذهنت اشباعه که نمیتونی تمرکز کنی, میشینی و هی لیست مخاطبین را بالا و پایین میکنی تا فقط یه اسم ببینی که احساس امنیت 90درصد بهش بکنی و شروع کنی حرف زدن باهاش از دغدغه هات بگی و اون بهت پیشنهادهایی بده که از جنس تو باشه . خیلی جای همچین ادمی تو زندگیم خالیه. کسی که همدرد باشه .
توکل دیگه توکل کنم به تو که همه حرفامو گوش میدی .
بابام همیشه میگن خودت قهرمان خودت باش . اگه چیزی را میخوای خودت پاشو و بدستش بیار. منم کوله ام را بستمو و بندکفش ام را محکم کردم که خودم بسازم زندگیمو ولی ... ولی بودن یه نفر که همدرد زندگیت باشه خیلی طی مسیر را قابل تحمل میکنه ولی باید صبر کرد . صبر کرد تا یه جایی تو شلوغی یه اتفاق یه ارامشی پیش ییاد.
توکل به خودت دیگه . :)
هدف ها مشخص . قدم ها مصمم :)
عنوان از اهنگ پوست شیر اِبی:)
کیم من؟
آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان،
نه آرامی
نه امیدی
نه همدردی
نه همراهی...!
#رهی_معیری 🌿 @siminsagh
میدونی آشوب بودن یعنی چی ؟ میدونی ارامش نداشتن یعنی چی؟
یعنی اینکه هرجا میری زندانت هم دنبال خودت هست . این یعنی گرفتاری. این یعنی باید بریزی دور همه این مزخرفات ازادی و غیره را .
ازادی تو ذهنته این معادله ای که باید خودت در درونت حل کنی . باید توافق کنی و با تمام احزاب درونیت به ائتلاف برسی. بارو کن :)
یعنی حداکثر زمان تمرکزم به نیم ساعت تقلیل پیدا کرده ... بعد از نیم ساعت یهو ذهنم پرت میشه تو یه اتوبان شلوغ که از هر طرفیش یه ماشین داره میاد و من باید با کلی بدبختی این ذهنمو از وسط این اتوبان سالم رد کنم بیارمش یه طرف یقه شو بگیرم بچسبونمش به دیوار و بگم : خوب گوشاتو باز کن ببین چی میگم دفعه اخرت باشه انقدر احمقانه پرت میشی تو این اتوبان الانم راهتو بکش برو به همون دنیای واقعی بیرون و بچسب به کاری که انجام میدادی. رفت تو کله ات یا نه؟. بعد ذهنم یه خنده ی کج میکنه و میگه :باشه بابا . خودم از پسش برمیام. بعد راهشو میکشه و سوت زنان برمیگرده تو دنیای واقعی و اینجاست که من شاید 5دقیه از حرفای استاد یا 5دقیقه از دیالوگ های فیلم و یا 5خط از کتاب و جزوه را از دست دادم. و جالب اینجاست که نمیدونم این مکالمات فرسایشی بالاخره کی میخواد تموم شه.