چرا نمیتونم بفهمم چرا

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۱۶ آذر ۹۷
  • ۱۰:۵۲
  • ۰ نظر

دوباره چی شده که بلند شدم رفتم البومbring me to life از Evanescenceرا کشیدم بیرون و دارم گوش میدم؟ دوباره چی شده که شب ها نمیتونم بخوابم؟ 

مگه نه اینکه عقل معاش میگوید شب هنگام خفتن است، اما چگونه میتوان خفت وقتی که ... 

غم و رنج نه که بد باشه

  • مهسا ماکارونی فر
  • پنجشنبه ۱۵ آذر ۹۷
  • ۲۰:۱۳
  • ۰ نظر



ترس از ترس تاحالا داشتی؟

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۱۳ آذر ۹۷
  • ۰۲:۱۹
  • ۰ نظر

سباستین کاش بیای بهم بگی همه همینجوری ان، که گاهی وقتا همه میترسن که از پس زندگی کردن بر نیان. من خیلی میترسم که از پس زندگی کردن بر نیام. ترسی که ساعت 1.5 شب اوار میشه رو سرم و خواب را برام یه رویای دست نیافتنی میکنه، حالا که اصن بحث شب و روز شد تو بگو ببینم چه فرقی میکنه شب یا روز؟ چه فرقی میکنه الان ساعت چنده؟ چه فرقی میکنه اذر یا دی؟ تقویم مگه اصن غیر از یه شوخی بی مزه، چیز دیگه ای میتونه باشه؟ یکی میگه 2018 سال از مبدا گذشته، یکی دیگه میگه 1397 و یک دیگه میگه1440. مگه فرقی هم میکنه؟ اصلا تو بگیر همین لحظه نقطه صفر تاریخ باشه. خب؟ بعدش؟
من حس میکنم یه حشره خیلی خیلی کوچولوام که داره رو یه صفحه سیاه بزرگ به صورت رندوم حرکت میکنه، حالا تو بیا بهش بگو تو توی یه صفحه حرکت نمیکنی؛ تو داری روی یه حجم بزرگ از سفیدی حرکت میکنی. مگه میفهمه؟ مگه اصن مهمه براش؟ مگه فرقی هم میکنه؟ گاهی وقتا حس میکنم ما الکی این حجم از دیتا را داریم انالیز میکنیم که به یه چیزای الکی تر دیگه برسیم.
شده بترسی از اینکه داری همه چی را اشتباه طی میکنی؟ شده به هیچ ولتاژ رفرنسی اعتماد نداشته باشی؟ شده دیگه هیچ چیزی برات ایده ال نباشه؟ شده شب همونجوری بخوابی که صبح پا شده باشی؟ اگه اره پس دیگه روز و شب چه فرقی میکنه سباستین. دیگه امروز و فردا چه فرقی میکنه. دیگه بودن و نبودن چه فرقی میکنه.

هاگاکوره به معنای پوشیده با برگ ها

  • مهسا ماکارونی فر
  • پنجشنبه ۸ آذر ۹۷
  • ۱۰:۳۰
  • ۰ نظر

تانن راهب همیشه می‌گفت:مردم به هیچ درکی از حقیقت نمیرسند چرا که راهبان تنها اموزه ی «ناذهن» را می آموزند. آنچه که ناذهن نامیده میشود ذهنی است ناب که فاقد پیچیدگی است.

نکته جالبی است. 

امیر ساننوری گفته است: طریقت سامورایی در میان تنها یک نفس جای دارد و آن جایی است که ضلالت را به آن راهی نیست. اگر چنین باشد آنگاه طریقت سامورایی یکی است اما کسی نیست که بتواند این حقیقت روشن را از همان ابتدا دریابد. خلوص ذهن آسان به دست نمی آید.


بخشی از کتاب هاگاکوره، کتاب سامورایی/ترجمه سیدرضا حسینی/ نشر چشمه



پی نوشت: کتاب، کتاب فلسفی از آن جنس که مبتنی بر استنتاج باشد نیست؛ از جنس شهود است.

درباره اراده و اخلاقی سخن میگوید که هر سامورایی برای یک سامورایی راستین شدن، باید داشته باشد. مفهوم دیگری که در طول کتاب زیاد از آن سخن گفته شده است، مرگ است. از مرگ ساده و باور پذیر سخن گفتن کار ساده ای نیست. مرگ نه آن پوچی و اتفاق مهلکی است که بخواهیم انکارش کنیم و نه آن اتفاق عجیب و خارق العاده ای است که سراسر انتظارش را بکشیم. سامورایی از مرگ هراسی ندارد چرا که قدم اول سامورایی بودن، پذیرش هاراکیری است برای همین اگر در نبردی بین مرگ و زندگی خود قرار گرفت، شجاعانه در نبرد از زندگی خود میگذرد.

درد تویی و درمان هم

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۲۹ آبان ۹۷
  • ۱۸:۳۱
  • ۰ نظر

سخنرانی نامجو در UBC را که دیدم؛ آنقدر زاویه نگاهش به موضوع برایم جذاب بود که وسوسه شدم یک مقاله بنویسم به همین سبک با عنوان «در رد و تمنای صنعتی»، صنعتی اینجا مجاز از دانشگاه لعنتی مان است که حسم  نسبت به این لعنتی صنعتی اصفهان، عشق و نفرت توامان است.

پی نوشت1: اگر فرصت یک ساعت و 10دقیقه، یاوه شنیدن و لذت بردن پیدا کردید، با جستجوی عنوان مقاله «در رد و تمنای نوستالژی» در یوتیوب میتوانید پیدایش کنید.

پی نوشت 2: متن پر است از اطناب و شیطنت های شاعرانه که از اندوه قضیه بکاهد و یک جاهایی به نظرم اصلا ناقص می آمد ولی خب نامجو است دیگر.


انسان عالم کبیر است و جهان عالم صغیر!

  • مهسا ماکارونی فر
  • يكشنبه ۲۷ آبان ۹۷
  • ۱۹:۲۴
  • ۱ نظر

با یه دوستی هم نشستیم  داریم دیوان حافظ را ربط میدیم به فیلم ماتریکس و نتیجه میگیریم که کلا تو شبیه سازی می زی ایم! (حال استمراری از مصدر زیستن چی میشه؟ )


میخوام بگم:

شما بخوای  رَد بدی  بادیوان حافظ هم رَد  میدی حتی!

دوبلین هم رفته تو لیست

  • مهسا ماکارونی فر
  • شنبه ۲۶ آبان ۹۷
  • ۱۶:۲۱
  • ۰ نظر

همین که ساموئل بکت و مارتین مک دونا هردو اهل ایرلندند ینی ایرلند را باید رفت دید.

hey teacher!

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۲۳ آبان ۹۷
  • ۲۱:۰۷
  • ۱ نظر

" عقیده شما در بهترین حالت، تنها یکی از عقیده های خوب است و روش زندگی شما بازهم در بهترین حالت تنها یکی از روش های زندگی خوب از نظر خود شماست؛ پس عقایدتان و نصیحت های در باب آداب زندگانی را برای خودتان نگه دارید و یا حداقل برای مستمعین علاقه مندتان. من علاقه چندانی به شندینش ندارم. "

این حرف های بالا را هزاربار با خودم مرور کرده ام و هیچوقت شهامت گفتنشان را نداشته ام.  همه اینها را هزاربار نشخوار کردم و قورت دادم ؛ در هر کلاسی که استادش بالای منبر میرود و با نگاه از بالا به پایین اراجیفی را بهم میبافد و بعد نگاه سراسر تاسف باری به همه میکند و میگوید ما فلان بودیم شما بیسار نیستید و ما چنان کردیم و انقلاب کرذیم و جنگ رفتیم و شما متعهد و مسئولیت پذیر نیستید وغیره

من نمیتوانم بفهمم که چطور شما با این همه تجربه، هنوز خود را بهترین عالم میدانید و 30 نفر دانشجوی کلاس را میخواهید ترغیب کنید که همچون شما فکر کنند؟ من حتی نمیفهمم چرا همه این حرف ها را به کلاس درس مهندسی میکشانید؟ 
من درس های " ادم بودن" م را از جای دیگر میگیرم. من دنبال درس های " انسان شدن" م در دانشگاه نمیگردم. خیلی وقت است که دانشگاه تبدیل شده است به یک بنگاه اقتصادی و منتظرم شما این را بفهمید.

اهنگ های پینک فلوید را احتمالا شنیده اید. در باب این پست اما دوباره بشنویم: another brick in the wall part2 



دریافت

از دیگران

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۲۳ آبان ۹۷
  • ۱۱:۲۶
  • ۱ نظر

http://faella.blog.ir/post/395

http://delgoyehayema.blogfa.com/post/614

درازنشست و پلانک هم توصیه میشه

  • مهسا ماکارونی فر
  • دوشنبه ۲۱ آبان ۹۷
  • ۰۲:۱۱
  • ۲ نظر

اگه شب امتحانه و خوابتون میاد و بعد از اینکه عبارات قشنگی نثار روح خودتون کردید که ترم 9 پا شدید رفتید یه درس اختیاری و اضافه بر 140 واحد کارشناسی گرفتید و تازه پیش‌نیاز درس هم قبلاً پاس نکردید و درست حسابی هم درس را تو طول ترم نخوندید؛

پیشنهاد رادیو ‌خرت و پرت به شما این است که بر کف اتاق خود را بیاندازید و تا جایی که نفس و بازو یاری میدهد شنا بروید و این گونه خود را بیدار نگه دارید و امید داشته باشید که با یه شات اسپرسو قبل از امتحان به یاری و لطف خدا خواب نخواهید بود.

واقعا درس اضافه گرفتنت چی بود آخه مهسا جون :/

1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)

2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...

3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه.
5، 4، 3، 2، 1 ... .

4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!

5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد.
آرشیو مطالب