- مهسا ماکارونی فر
- سه شنبه ۲۱ فروردين ۹۷
- ۱۶:۱۱
- ۳ نظر
بیست و یک را دقیقا همین گونه طی کردم؛ در حال رخوت زدایی و نگاه جدید به همه چیز! سیر مطالعاتی عجیبی را پیش گرفتم؛ به طرزی شگفت انگیز سر قفسه هایی اعجاب انگیز از کتابخونه رفتم ؛ گوشم را به شنیدن طیف وسیعی از موسیقی غربی و شرقی دعوت کردم؛ ورزش جدیدِ شورانگیزی را شروع کردم؛درمجموع 8سفر رفتم هر یک پر از تجربه و پر از شور و پر از خارج شدن از حاشیه امن ذهنم و هر یک تجربه بقا در شرایط مختلف!
بیست و دو پیش رو است. مبهم تر و عجیب تر از سال های پیش. هدف گذاری های اخلاقی ام جدی تر از هدف گذاری های کاری و تحصیلی ام است. سال سختی است، اینو از این جایی که ایستادم میتونم ببینم؛ گذرگاه های تصمیمی خطرناکی پیش رو است که ماحصلش یا یک عروج است و یا یک هبوط!
به هر حال 22دور به دور خورشید هم تمام شد.
23امین دور را اما خدا میداند که به پایان میبرم یا نه؛ که این روزها فرکانس تماشای " کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ۖ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ ۗ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ " در رنج مگاهرتز است.
+از اهداف مادی بخوام بگم : اگر که درآمد جیب مبارک یاری کنه امسال قصد دارم به وصال این یار محبوبم برسم ، که در فراقش چه شکوه ها که به دوربین گوشی بردم.
مثلا دیگه اینجوریم نباشه که از مِهر رو پروژه کارشناسی در حال دویدن و کارکردن چون سگ خونه مادربزرگه( هاپوکومار بود؟ چی بود اسمش؟) باشید ، هزارو یک راه بن بست را رفته باشید و برگشته باشید و بعد حالا وسط این تعطیلات بشینید تاااازه پروپوزال پروژه را بنویسید( اونم تنها به اجبار اینکه اخرین مهلت تحویلش به معاون اموزشی دانشکده ، 15ام است!!!) و در پی پر کردن موارد پروپوزال با خودتون بگید :" پروپوزال مثل فیلمنامه میمونه و تو چیجوری داشتی بدون فیلمنامه ، فیلم میساختی ؟!!"
من فیلمسازی بودم که کادر های جذاب و گیرایی را با دوربینش شکار میکرد و بعد در محله تدوین در گِل میماند.
ولی به نظرم رواست اگه یه مترجم اهل ِ دلی بشینه دوباره اثار سلینجر را ترجمه کنه.
رونوشت به امید نیک فرجام بابت همه کج سلقیگی ها در انتخاب لغات و لحن هایی که لای در یخچال گذاشته بود(از حیث لهیدگی!).
رونوشت به انتشارات ققنوس : یعنی واقعا این ترجمه بعد از 8 بار چاپ لایق بازبینی نیست؟ یا مثلا این نسخه بازبینی شده است؟ یا مثلا ما مترجم خوب دیگه نداریم؟ یا چی دقیقا؟
هرچی فکر میکنم ،میبینم که بهترین لحظه سفر هم اونجا بود که با دوچرخه با دو نفر خُل داشتیم ساعت 2 و 34دقیقه بامداد ،وسط کیش دنبال قبرستونش میگشتیم و اخر هم انقدر جهت یابی هامون افتضاح بود که با زور 3درصد شارژ گوشی و جی پی اس برگشتیم.
اینکه واقعا چرا داشتیم دنبال قبرستون میگشتیم؛سوالیه که خودمون هم براش جوابی نداریم!
من اسماعیلی به دنیا اورده ام که حالا تشنه است ؛
سعی
من در سودای آب 7بار از صفا تا مروه را رفته ام و هیچ.اسماعیل من هنوز تشنه است.
سعی
تو کجایی چشمه زمزم من؟
چندین بار باید فریب سراب ها را بخورم؟
سعی
که رحمتت هم امتحان است!
کتاب خریدن از لباس خریدن بدتر است!
کدام یک از ما اولین چاپ از یک کتاب را میخریم دقیقا همان جایی که نویسنده نیاز دارد تا اعتماد ناشر را جلب کند و به نوشتن باقی اثارخوبش بپردازد؟
کدام یک از کتاب های فانوس(کتاب هایی که چراغ راهت میشوند و در راه های تاریک سرگردانی ، فانوس دستت) را میشود در کتابفروشی های عام پیدا کرد؟
بازار کتاب از بازار کالاهای چینی بدتر است!
پر است از بُنجُل و دلال و مزخزفات زرد عام !
پر است از مترجم های بیسواد که واقعا توصیه اکید دارم کتاب ترجمه را حتما قبل از خرید درباره مترجم آن تحقیق کنیم.
واقعا هیچوفت نفهمیدم کتابی را که میشود به رایگان از کتابخانه دانشگاه گرفت چرا باید هزینه اضافی برای آن پرداخت کرد؟ تو را به خدا . این مزخرفات حمایت از ناشر و نویسنده و این شعار های توخالی را بریزید دور. کتاب و چاپ هم مانند هر صنعت دیگری کثیف است و مانند هر صنعت دیگری ضامن سود سران آن است و مانند هر صنعت دیگری جریان عامی دارد و جریانی خاص . حمایت از جریان خاص آن پسندیده و حمایت از جریان زرد آن منفور.
این کتابخانه اختصاصی داشتن و پر کردن قفسه ها از فلان کتاب مشهورِ چاپ چندم، کِی تبدیل به یک مُد احمقانه شد؟
شوآف لباس که به نظر منطقی تر میاید. چرا باید پول بدهیم بابت چیزی که بعد از یکبار خواندن میرود درقفسه و بعد به هیچ دردی جز بازیافت نمیخورد؟ حداقل خرید لباس که منطقی تر است چون به هرحال لخت که نمیشود گشت!
مگر چندتا از این کتاب ها ارزش خواندن دوباره و 3باره و 4باره را دارند؟
کتاب عیدی ندهیم!
من با پول عیدی ام میخواهم بروم شکلات کیندِر بخرم و با آن به عرش بروم. لطفا جای من برای من فرهنگ نخرید!
و السلام
[حرف هایی که در برابر این 3 آدم متظاهر کتاب خوان تحویلشان دادم با کمی آب و تاب کمتر بنابر رعایت سن و سالشان]
جَم.بندرسیراف.عسلویه
جَم.بندرسیراف.عسلویه
جَم.بندرسیراف.عسلویه
جَم.بندرسیراف.عسلویه
جَم.بندرسیراف...
(سباستین واقعا فکرکردی که علیرغم کنسل شدن سفرها من میشینم و تعطیلات ،طاق را نگاه میکنم و پروژه میزنم؟؟ حاشا و کلا)