آدم 40ساله قابل احترام

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۲۸ فروردين ۹۷
  • ۱۶:۱۵
  • ۰ نظر
jadi!
 رادیو گیک و جادی اسم هایی که اگر کامپیوتری باشید یا رفیق کامپیوتری داشته باشید حتما به گوشتون خورده.
اپیزود سینگولاتوری رادیو گیک ،محتوای شنیداری بود که یادمه بعد از اینکه 2بار گوش دادمش تا 1 هفته دیگه نمیتونستم چیز جدیدی گوش بدم و انقدر درگیر مفهوم هاش بودم که بیس یه سری تحقیقات و مطالعات جدی و خوبی را برای من استارت زد.
این بار اما موضوع چیز دیگری بود . (برای لوس نشدن ماجرا خودتون بشنوید)
[ این لینک] 



این قسمت : منزلت اجتماعی

  • مهسا ماکارونی فر
  • پنجشنبه ۲۳ فروردين ۹۷
  • ۱۵:۱۹
  • ۰ نظر

این پست صرفا یک سری پاراگراف بی ربط است که توسط ذهن مشوش من بهم مربوط شده است . خواندنش اصلا توصیه نمیشود! و نویسنده این سطور اکیدا توصیه میکند که وقت خود را پای خواندن آن تلف نکنید .

روابط انسانی بند 451ام

  • مهسا ماکارونی فر
  • پنجشنبه ۲۳ فروردين ۹۷
  • ۰۹:۴۷
  • ۱ نظر

از عجایب روابط انسانی ذکر همین یک نکته بس که:

برای شروع یه رابطه،هر دو سر درگیر در این رابطه تصمیم میگیرن ولی برای پایان دادن به یه رابطه فقط کافیه که یکی از دو سر دیگه مثل قبل این رابطه را نخواد.

درست تو همین نقطه ، طرف دیگه نمیدونه که یه فکری برای غرور لطمه خورده اش بکنه یا اونم بذاره بره!

این ادم های ساده با روابط پیچیده!

با نام سرخپوستی جدید: از حرف ها مانده

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۲۱ فروردين ۹۷
  • ۱۶:۱۱
  • ۳ نظر

این قسمت : عمو رحیم

  • مهسا ماکارونی فر
  • دوشنبه ۱۳ فروردين ۹۷
  • ۰۳:۴۴
  • ۰ نظر
پنجره بازه،
صدای خِشش خِشش خِشش با ریتمی دقیق داره میاد،
یه لیوان چایی جلومه که هرچی فک میکنم تنهایی از گلوم پایین نمیره!
از حدود ساعت 20:34 تا الان دارم همزمان عکس های مربوط به پایان نامه خواهرجان را انالیز میکنم و یه نقشه راهبردی با 1001 هزارتو و راه حل جایگزین برای پروژه کارشناسی خودم طراحی میکنم.
دلم میخواست یه کم سرحال تر بودم تا یه لیوان دیگه چایی میریختم و لباس میپوشیدم  و میرفتم دم در و مینشستم با این عمو رفتگر که الان داره دم در خونه را جارو میکنه ، باهم گپ میزدیم؛ درمورد دنیا ، تجربه هاش، قصه های زندگیش.
میدونی سباستین ، هم صحبت متفاوت داشتن خیلی جادوییه! بعد از مصاحبت با یه آدمی که شرایط زندگیش با تو متفاوته ، به نسبت خیلی زیادی SCALE دیدگاهت تغییر میکنه؛ برای همینه که بسیار سفر باید ... باید... باید...
عمو شاید اسمت رحیم نباشه ولی من شما را عمو رحیم صدا میکنم، ببخشید که چایی با گز نمیارم براتون که خستگیتون در بره.

22شمع خاموش میشود

  • مهسا ماکارونی فر
  • شنبه ۱۱ فروردين ۹۷
  • ۰۲:۰۰
  • ۱ نظر

بیست و یک را دقیقا همین گونه طی کردم؛ در حال رخوت زدایی و نگاه جدید به همه چیز! سیر مطالعاتی عجیبی را پیش گرفتم؛ به طرزی شگفت انگیز سر قفسه هایی اعجاب انگیز از کتابخونه رفتم ؛ گوشم را به شنیدن طیف وسیعی از موسیقی غربی و شرقی دعوت کردم؛ ورزش جدیدِ شورانگیزی را شروع کردم؛درمجموع 8سفر رفتم هر یک پر از تجربه و پر از شور و پر از خارج شدن از حاشیه امن ذهنم و هر یک تجربه بقا در شرایط مختلف!

بیست و دو پیش رو است. مبهم تر و عجیب تر از سال های پیش. هدف گذاری های اخلاقی ام جدی تر از هدف گذاری های کاری و تحصیلی ام است. سال سختی است، اینو از این جایی که ایستادم میتونم ببینم؛ گذرگاه های تصمیمی خطرناکی پیش رو است که ماحصلش یا یک عروج است و یا یک هبوط!

به هر حال 22دور به دور خورشید هم تمام شد.

23امین دور را اما خدا میداند که به پایان میبرم یا نه؛ که این روزها فرکانس تماشای " کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ۖ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ ۗ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ " در رنج مگاهرتز است.


+از اهداف مادی بخوام بگم : اگر که درآمد جیب مبارک یاری کنه امسال قصد دارم به وصال این یار محبوبم برسم ، که در فراقش چه شکوه ها که به دوربین گوشی بردم.

بزرگوار از شعور و عقل درستی برخوردار نبود

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۱۰ فروردين ۹۷
  • ۰۰:۵۰
  • ۰ نظر

مثلا دیگه اینجوریم نباشه که از مِهر رو پروژه کارشناسی در حال دویدن و کارکردن چون سگ خونه مادربزرگه( هاپوکومار بود؟ چی بود اسمش؟) باشید ، هزارو یک راه بن بست را رفته باشید و برگشته باشید و بعد حالا وسط این تعطیلات بشینید تاااازه پروپوزال پروژه را بنویسید( اونم تنها به اجبار اینکه اخرین مهلت تحویلش به معاون اموزشی دانشکده ، 15ام است!!!) و در پی پر کردن موارد پروپوزال با خودتون بگید :" پروپوزال مثل فیلمنامه میمونه و تو چیجوری داشتی بدون فیلمنامه ، فیلم میساختی ؟!!"


من فیلمسازی بودم که کادر های جذاب و گیرایی را با دوربینش شکار میکرد و بعد در محله تدوین در گِل میماند.



جروم دیوید نیک فرجام زاده

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۸ فروردين ۹۷
  • ۲۲:۲۲
  • ۰ نظر

ولی به نظرم رواست اگه یه مترجم اهل ِ دلی بشینه دوباره اثار سلینجر را ترجمه کنه. 

رونوشت به امید نیک فرجام بابت همه کج سلقیگی ها در انتخاب لغات و لحن هایی که لای در یخچال گذاشته بود(از حیث لهیدگی!).

رونوشت به انتشارات ققنوس : یعنی واقعا این ترجمه بعد از 8 بار چاپ لایق بازبینی نیست؟ یا مثلا این نسخه بازبینی شده است؟ یا مثلا ما مترجم خوب دیگه نداریم؟ یا چی دقیقا؟


پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۷ فروردين ۹۷
  • ۲۲:۵۲
  • ۰ نظر

هرچی فکر میکنم ،میبینم که بهترین لحظه سفر هم اونجا بود که با دوچرخه با دو نفر خُل داشتیم ساعت 2 و 34دقیقه بامداد ،وسط کیش دنبال قبرستونش میگشتیم و اخر هم انقدر جهت یابی هامون افتضاح بود که با زور 3درصد شارژ گوشی و جی پی اس برگشتیم.

اینکه واقعا چرا داشتیم دنبال قبرستون میگشتیم؛سوالیه که خودمون هم براش جوابی نداریم!

سعی

  • مهسا ماکارونی فر
  • دوشنبه ۶ فروردين ۹۷
  • ۱۳:۱۴
  • ۰ نظر

من اسماعیلی به دنیا اورده ام که حالا تشنه است ؛ 


سعی


من در سودای آب 7بار از صفا تا مروه را رفته ام و هیچ.اسماعیل من هنوز تشنه است.


سعی


تو کجایی چشمه زمزم من؟

چندین بار باید فریب سراب ها را بخورم؟


سعی


که رحمتت هم امتحان است!


1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)

2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...

3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه.
5، 4، 3، 2، 1 ... .

4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!

5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد.
آرشیو مطالب