- مهسا ماکارونی فر
- سه شنبه ۲۸ فروردين ۹۷
- ۱۶:۱۵
- ۰ نظر
این پست صرفا یک سری پاراگراف بی ربط است که توسط ذهن مشوش من بهم مربوط شده است . خواندنش اصلا توصیه نمیشود! و نویسنده این سطور اکیدا توصیه میکند که وقت خود را پای خواندن آن تلف نکنید .
از عجایب روابط انسانی ذکر همین یک نکته بس که:
برای شروع یه رابطه،هر دو سر درگیر در این رابطه تصمیم میگیرن ولی برای پایان دادن به یه رابطه فقط کافیه که یکی از دو سر دیگه مثل قبل این رابطه را نخواد.
درست تو همین نقطه ، طرف دیگه نمیدونه که یه فکری برای غرور لطمه خورده اش بکنه یا اونم بذاره بره!
این ادم های ساده با روابط پیچیده!
بیست و یک را دقیقا همین گونه طی کردم؛ در حال رخوت زدایی و نگاه جدید به همه چیز! سیر مطالعاتی عجیبی را پیش گرفتم؛ به طرزی شگفت انگیز سر قفسه هایی اعجاب انگیز از کتابخونه رفتم ؛ گوشم را به شنیدن طیف وسیعی از موسیقی غربی و شرقی دعوت کردم؛ ورزش جدیدِ شورانگیزی را شروع کردم؛درمجموع 8سفر رفتم هر یک پر از تجربه و پر از شور و پر از خارج شدن از حاشیه امن ذهنم و هر یک تجربه بقا در شرایط مختلف!
بیست و دو پیش رو است. مبهم تر و عجیب تر از سال های پیش. هدف گذاری های اخلاقی ام جدی تر از هدف گذاری های کاری و تحصیلی ام است. سال سختی است، اینو از این جایی که ایستادم میتونم ببینم؛ گذرگاه های تصمیمی خطرناکی پیش رو است که ماحصلش یا یک عروج است و یا یک هبوط!
به هر حال 22دور به دور خورشید هم تمام شد.
23امین دور را اما خدا میداند که به پایان میبرم یا نه؛ که این روزها فرکانس تماشای " کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ۖ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ ۗ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ " در رنج مگاهرتز است.
+از اهداف مادی بخوام بگم : اگر که درآمد جیب مبارک یاری کنه امسال قصد دارم به وصال این یار محبوبم برسم ، که در فراقش چه شکوه ها که به دوربین گوشی بردم.
مثلا دیگه اینجوریم نباشه که از مِهر رو پروژه کارشناسی در حال دویدن و کارکردن چون سگ خونه مادربزرگه( هاپوکومار بود؟ چی بود اسمش؟) باشید ، هزارو یک راه بن بست را رفته باشید و برگشته باشید و بعد حالا وسط این تعطیلات بشینید تاااازه پروپوزال پروژه را بنویسید( اونم تنها به اجبار اینکه اخرین مهلت تحویلش به معاون اموزشی دانشکده ، 15ام است!!!) و در پی پر کردن موارد پروپوزال با خودتون بگید :" پروپوزال مثل فیلمنامه میمونه و تو چیجوری داشتی بدون فیلمنامه ، فیلم میساختی ؟!!"
من فیلمسازی بودم که کادر های جذاب و گیرایی را با دوربینش شکار میکرد و بعد در محله تدوین در گِل میماند.
ولی به نظرم رواست اگه یه مترجم اهل ِ دلی بشینه دوباره اثار سلینجر را ترجمه کنه.
رونوشت به امید نیک فرجام بابت همه کج سلقیگی ها در انتخاب لغات و لحن هایی که لای در یخچال گذاشته بود(از حیث لهیدگی!).
رونوشت به انتشارات ققنوس : یعنی واقعا این ترجمه بعد از 8 بار چاپ لایق بازبینی نیست؟ یا مثلا این نسخه بازبینی شده است؟ یا مثلا ما مترجم خوب دیگه نداریم؟ یا چی دقیقا؟
هرچی فکر میکنم ،میبینم که بهترین لحظه سفر هم اونجا بود که با دوچرخه با دو نفر خُل داشتیم ساعت 2 و 34دقیقه بامداد ،وسط کیش دنبال قبرستونش میگشتیم و اخر هم انقدر جهت یابی هامون افتضاح بود که با زور 3درصد شارژ گوشی و جی پی اس برگشتیم.
اینکه واقعا چرا داشتیم دنبال قبرستون میگشتیم؛سوالیه که خودمون هم براش جوابی نداریم!
من اسماعیلی به دنیا اورده ام که حالا تشنه است ؛
سعی
من در سودای آب 7بار از صفا تا مروه را رفته ام و هیچ.اسماعیل من هنوز تشنه است.
سعی
تو کجایی چشمه زمزم من؟
چندین بار باید فریب سراب ها را بخورم؟
سعی
که رحمتت هم امتحان است!