- مهسا ماکارونی فر
- پنجشنبه ۲۵ خرداد ۹۶
- ۰۹:۰۲
- ۰ نظر
اکثریت هرگز مساوی با حقانیت نبوده و نیست.
روبروی مکانیک نشسته ام درحالی که هنوز 50صفحه دیگه مونده:)))
اکثریت هرگز مساوی با حقانیت نبوده و نیست.
روبروی مکانیک نشسته ام درحالی که هنوز 50صفحه دیگه مونده:)))
یه ماراتن 190 صفحه ای تا فردا 11 صبح دارم الان صفحه 40 ام😂
دارم سعی میکنم سعی میکنم سعی میکنم که ازش چیز یاد بگیرم ولی خیلی سخته چون ادبیاتش با ادبیات استدلالی من جور نیست. همیشه مشکلم با درسای معارف همین بوده .
قرار بوده ساعت 4 حزوه تموم شده باشه و تمرین ها را هم حل کرده باشم. الان نه تنها جزوه 20 صفحه اش مونده بلکه تمرین ها هم مونده و حتی اینایی که خوندم هم هیچی یادم نیست :/
پ.ن: من دقیقا تو فرجه داشتم چه غلطی میکردم ؟ تقاضای ویدیو چک میشه
با این حجم از تولیدات اغتشاش درون مغزم بعید میدونم هیچ سیستم کنترلی اعم از وفقی و غیروفقی هم بتونه رو این اوضاع مدیریت داشته باشه
یه تئوری خودیافته دارم که از ترم 4به بعد رو همه امتحانام پیاده میکنم و علیرغم همه نتایجی که با وضع درس خوندنم ازم انتظار میره معمولا نتیجه ای فراتر از انتظار میگیرم. این انتظاری که میگم انتظار میم از درسخوندن منه چون کاملا اگاهه که چیجوری صبح را شب میکنم.
تئوری بیان میکنه که مهم نیست نصفی از سرفصل درس را نخوندی و حتی مهم نیست که هیچ ایده ای برای حل 3تا سوال از 6تا سوال امتحان نداری. مهم اینه که از موضع قدرت با امتحان برخورد کنی و موضع قدرت اینجوریه که به اون چیزی که جلوت هست به عنوان یه تیکه کاغذ کم اهمیت نگاه کنی و شروع کنی از دریچه یه مغز متفکر به قضایا نگاه کنی. واقعیتش اینجوریه که اصلا مهم نیست که مغز متفکر باشی یا نباشی فقط مهم اینه که چنان در موضع قدرت خودتو نگه داری که نقش مغز متفکر بودن باورت بشه .
شاید تو چندتا امتحان این تئوری اونجور که باید نتیجه مطلوب نداشت و مثلا من الکترونیک 1رابا 13 پاس کردم ولی تو بقیه درس ها خوب عمل کرد و من به این میگم خودپروری در سیستم اموزش عالی :)
پست قبلی این پتانسیل را داره که شباهنگ برام یه جایزه بگیره که انقدر به ریشه کلمه توجه کردم:)
شباهنگ کجایی . دقیقا کجایی
بیا ببین تاثیر خوندن پست هات تا چه حده...
=))))))))
توی زندگینامه ام بنویسید :
وی از خود ازاری حاد رنج میبرد بدین صورت که به طرز مذبوحانه ای سعی داشت به خودش ثابت کنه فراتر از چیزی هست که فکر میکنه و هربار سخت تر از قبل شکست میخورد و میفهمید که به هیچ وجه ادم شگفت انگیزی نیست .
وی همچنین مشکلات عدیده ای با کمال گرایی و هر کوفت کمال گرا داشت و به شدت حقیقت گرایی را توصیه میکرد.
پ.ن: جالبه بدونید که مذبوحانه از ذبح گرفته میشه و به اون تلاش بی نتیجه ای میگن که موقع ذبح اون حیوون انجام میده.
اینکه صبر سخته قبول
ولی این که کلا عاسفالت دارم میشم و هیچ عقوبتی نداره و گویی اب به هاون میکوبم را چیکا باید کرد...
میگی صبر؟ باشه بازم صبر
ولی اینجوری هم نباشه که نسبت به صبر هم بی اعتماد بشمااا.حواست باشه
از هیاهو فراری
از تنهایی فراری
دنبال یک خلوت برا گپ زدن با ادم هایی از جنس خودت
از این خلوت ها بوده
از این خلوت ها هست
این هیاهوها و این تنهایی ها چاشنی است
باید بروم روی سطح اب نفس بگیرم
پیشنهاد دوست داشتنی:
رادیو آکواریوم
یه چیز جدیدی که لازمه بش عادت کنم اینه که بلد باشم درست و به جا و قاطع و مودبانه "نه" بگم.
همین عصر در چنین موقعیتی بودم که باید "نه" قاطع میگفتم و نگفتم و الان میدونم که تا 10روز اینده به فنا (فنای اصغر البته که خیلیم حاد نیست) میرم و خب این حداقل شاید یه درسی بشه که یادم بمونه درست و به جا "نه" بگم