che

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۱۸ مرداد ۹۶
  • ۰۱:۱۳
  • ۰ نظر

بوی سیاست های نو میاد توی دانشگاه. نمونه اش همین عکسی که پایین هست . 
دیوار خارجی دانشکده شیمی .
این دیوار تا قبل از این هم عکس چمران روش بود اما نه این عکس 
گذرم نخورد به اون طرف رینگ که ببینم این سیاست ها نو شامل حال بهشتی هم شده یا نه و خیلی کنجکاو شدم که چه بلایی سر اون جمله " بهشتی یک ملت بود." اومده :)
هرچقدر که این عکس از چمران به نظرم انتخاب درستی بود به همین میزان انتخاب جمله کج سلیقگی بوده :| 

خونه اش بود

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۱۱ مرداد ۹۶
  • ۱۴:۰۴
  • ۱ نظر

از اهالی ساکن 53امین درخت مونده به 33پل از طرف پل فردوسی

مشتق یه تابع از خود تابع مهم تره

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۱۰ مرداد ۹۶
  • ۲۲:۰۹
  • ۳ نظر

برنامه امسال هم اومد و رفت . سال دیگه مطمئن نیستم که همکاریمو با این تیم ادامه میدم یا نه و به خیلی پارامتر ها بستگی داره . یکیش اینه که کدوم یکی از گزنیه های رو میز (الان روی میز نیستن و طبقه دوم میز هستن و اصلا بله میخوام بگم یه میز دارم که دو طبقه است خیلیم دوسش دارم و اصن خط خطی ها کردم روش که خیلیم خاطره انگیزه:)) برای ادامه مسیر کاریم پر رنگ تر بشه .

داشتم فک میکردم که خوبه که یه کم فاصله بگیرم از این فضای انتقال تجربه ( حالا نمیگم خیلی تجربه خاصی و تحفه ای دارم ولی خب اندک تجربه ای که هست را ) و بیشتر متمرکز بشم رو تجربه کردن فضاهای جدید ( پارسال اینکار را کردم و یهو خودمو انداختم بین 50 تا بچه 10 ساله و خیلی تجربه سخت و جدید و هیجان انگیزی بود).

یادم باشه که حتما در این راستا با خ.ر صبحت کنم برای تجربه اموزش تو مهدکودک شون .

یادم باشه علاوه بر این پیگیر اون کار شماره4(ک.م.م) هم باشم 


اکسترمم های نسبی

  • مهسا ماکارونی فر
  • يكشنبه ۸ مرداد ۹۶
  • ۱۹:۱۴
  • ۱ نظر

یه جایی تو فصل هفتم و قسمت 11 سریال فرندز هست که فیبی یکی دیگه از دیالوگ های بی نظیرش را میگه :

No! No! No, if I don't have my principles, I don't have anything!

همینجا نگهش داشتم و 43 دقیقه داشتم درباره اش فک میکردم . همینه واقعا همینه ... همیشه و همیشه توی بدترین شرایط باید بین یک خوب نسبی و اصولت به اصولت پایبند باشی بعد از مرور همه ی اون موقعیت هایی که من در مواجهه با این دو راهی چیز دیگه ای را انتخاب کردم گذاشتم که بقیه اپیزود پخش بشه و بعد متوجه شدم. همه اون چیزی که باعث شد تا بتونم با عذاب وجدان دور زدن اصولم کنار بیام این بوده که همیشه ادم هایی بوده اند که مرا درک کرده اند و سرزنشم نکردند چرا که میدونستند خودم بدترین تنبیه ها را برای خودم در نظر میگیرم . فهمیدم که بیشتر حواسم جمع این افراد باشد :) 


پیشرفت

  • مهسا ماکارونی فر
  • پنجشنبه ۵ مرداد ۹۶
  • ۰۹:۴۰
  • ۱ نظر

مهره بیرون بازی

  • مهسا ماکارونی فر
  • شنبه ۳۱ تیر ۹۶
  • ۱۴:۰۰
  • ۰ نظر

شطرنج باز خوبی نیستم که علت هم دارد ولی در این مقال نمیگنجد ( یعنی بحث جداگانه ای است که حوصله تایپش را ندارم حتی الان که در بیکار ترین حالت ممکن نشسته ام منتظر مهندس صاد تا صحبتش با یک مهندس دیگر تمام شود که بعد بیاید بنشیند بقل یک مهندس دیگر و بعد به ما بگوید که این پروژه کوفتی که یکماهی میشود قرار است تعریف کند بالاخره چیست) شطرنج را اما برای تفریح فارغ از اینکه حریفم چه کسی باشد ; دوست دارم. نگاه کردن از بیرون به بازی و موقعیت های هریک از مهره ها , تصمیم گیری و عواقب تصمیم گیری ها, رفتار متفاوت هر یک از مهره ها (یکی از انتقادات جدی ام هم در همین راستاست که باید مهره های بیشتری با رفتار های متفاوت تری میداشت به جای رخ و اسب و فیل تکراری) لذت بخش است . همه اینها را گفته ام برای اینکه اول از همه بیکار نشسته ام تا مهندس صاد از دفتر مهندس نون بیرون بیاید و دوم انکه به این "نگاه کردن از بیرون بازی" برسم و یک منبر درباره اش بروم اما حالا که به اینجا رسیده حوصله ام نمیکشد که یک منبر دیگر هم برایتان در این باب بروم و لذا به چند جمله ای از دریای معرفتِ همایونی ما بسنده کنید که : اصولا زاویه دید ناظر تاثیر به سزایی در روند و عملکرد سیستم دارد مثلا همین شطرنج شما میتواند از منظر سرباز بنگرید یا از منظر شاه و یا از منظر یک دانای مطلق ِ خارج از بازی و هربار نتایج و استراتژی های متفاوتی را اتخاذ کنید( به گمانم نتایج را اتخاذ نمیکنند ولی در هرصورت فعل دیگری الان به ذهنم نمیرسد که بتوان به قرینه معنوی برای هر دو کلمه اورد) و یا مثلا در فیزیک اینکه بخواهیم سرعت یا شتاب یک المان را بیان کنیم اینکه از دید چه ناظری به سیستم نگاه میکنیم تومنی دو هزار توفیر دارد( اینکه چه شد که در یک بحثی چنین پرمغز و سیستماتیک من چنین اصطلاحی می اورم دلیلش را هنوز اندیشمندان کشف نکرده اند) خلاصه که شما از جانب این شیخ بپذیرید که "مهره بیرون بازی " بودن یک مکتب نگریستن است و بسیار بر آن توصیه میشود. و درهایی از حکمت در این شیوه نگریستن بر ادمی باز میشود چنان که اندر خوف بودن این مکتب شاگردانی داشته ام که گریبان ها دریده اند و راهی بیابان ها شده اند و همی از انان خبری نیست .

                          و من ا... توفیق

هشت و سی و چهاردقیقه مورخ سی و یکم تیرماه یک هزاروسیصدونودوشش خورشیدی

                          شیخ خورشید

پ.ن: فرصت انتشارش را در شرکت نیافتم :/

کننترل مدرن به روایت استامینفن

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۲۸ تیر ۹۶
  • ۱۹:۳۲
  • ۲ نظر

به اندازه شمار احمق های دنیا میتواند مسکّن های متفاوت وجود داشته باشد و به اندازه تمام مسکّن های دنیا میتواند احمق های متقاوت وجود داشته باشد.یعنی این برابری به قدری صحیح و همه جانبه است که شما میتوانید در یک متن لغت مسکّن را بردارید و احمق را جایگزین کنید و مطمئن باشید که حق مطلب تمام و کمال ادا میشود.

به خودی خود این فرایندِ بالا و پایین شدن یک سری ماده شیمیایی احمقانه در خون و پیامدی که بر پردازش فکرها و ایده ها دارند ؛ احمقانه و مسخره هست چه برسد به اینکه بخواهی یک ارتش از مسکّن ها را در پشتیبانی خود داشته باشی و هر بار یک هرج و مرج، یک آشوب از یکی سری ماده شیمیایی مسخره در بدنت به جریان بیاندازی.

و این حماقت محض است که بر آشوب تکیه کنی و امیدوار به سامان باشی ؛ چون صرفا یکی از مود های سیستم که رویت پذیر است نسبتا در حال دادن خروجی مطلوب ( کم شدن احساس درد) است . و خب مسلم است که خیلی از مود های سیستم همیشه رویت پذیر نیستند و تغییرات انها در خروجی قابل مشاهده نیست

همین است که نسبت به هر آنکس که در جلوی چشمانم نسبت به مصرف هرگونه مسکّن اقدام کند جلوی اسمش یک تیک بزرگ غیرقابل اعتماد بودن میزنم و نسبت به تمام توجیهاتش بی تفاوت ام. 

کلام یکی مونده به  اخر اینکه : فرزندانم بیاموزید که کاراموز ها را در محل کار خود مسخره نکنید. درست است که گیج اند درست است که سوالات احمقانه زیادی میپرسند و درست است که نسبت به احمقانه ترین چیزها کلی ذوق میکنند ولی مسخره نکنیدشان :)

کلام اخر اینکه : اگر نسبت به سیستم های کنترلی مدرن علاقه مندید توصیه من به شما این است که کتاب کنترل مدرن خاکی صدیق را بخوانید. =) 

مرگ در می زند 3

  • مهسا ماکارونی فر
  • شنبه ۲۴ تیر ۹۶
  • ۱۴:۱۹
  • ۲ نظر
:( 
من هیچ . من نگاه 
ضریب تاثیر گذاری یه سری المان های خیلی بیشتر از المان های دیگه است و حذف شون قطعا تاثیر جبران ناپذیر تری داره .
روحش شاد و یادش گرامی :) 
پ.ن: دوم دبیرستان بودم و به واسطه کلاس های المپیاد مدرسه اسمشو شندیم. اون دو سال هر روز سایت استنفورد و پرینستون را رفرش میکردم . 
حالا بعد از 5 سال این خبر بد:(

تعطیلات خاکی

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۲۳ تیر ۹۶
  • ۲۱:۲۰
  • ۱ نظر

عکس حدود ساعت 7 صبح امروز در صفه گرفته شده:||
از گرد و غبار که حرف میزنیم از چه حرف میزنیم :((

کوه امروز چسبید با همه دیر اومدنای بچه ها با همه کنسل کردن های دقیقه نودی بعضیا با اون آشی که نزدیک قله یه زوج جوون مهمونمون کردن :) با اون 1 ساعت از هر دری حرف زدنا :) با اون همه ریز گرد هوا ولی بازم شکرت دیگه :))

از تو تا مرز شکستن . فاجعه صدای بستن

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۱۶ تیر ۹۶
  • ۱۹:۴۸
  • ۰ نظر

تو شرایط سخت و پرتنش و پر از استرسه که آدم های خوش اخلاق شناخته میشن وگرنه تو هر شرایط عادی که همه خوش اخلاق و مودب اند . :)) 

شوخی و خنده و همزمان جدیت موقع انجام کار از فاکتورهایی هستند که باعث میشه یه تیم ورک جواب بده. سعی میکنم این فاکتور ها با کیفیت خوب عملی کنم ولی چقدر موفقم؟ باید از بقیه پرسید . 

به هرحال این هفته هم بیاد و بره که پرونده این ترم هم بسته بشه :)

عنوان از اهنگ رازقی اِبی:)

1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)

2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...

3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه.
5، 4، 3، 2، 1 ... .

4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!

5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد.
آرشیو مطالب