نسبیت در نشیمن

  • مهسا ماکارونی فر
  • پنجشنبه ۸ شهریور ۹۷
  • ۱۵:۳۲
  • ۰ نظر

تو حال که می‌شینی ساعت رو دیوار یه چیزی نشون میده، ساعت تلویزیون یه چیزی، ساعت موبایل یه چیز دیگه. یه جوری همه باهم نگاهت میکنند و میگن: «در دنیای تو ساعت چند است؟»

نرو

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۷ شهریور ۹۷
  • ۲۱:۲۱
  • ۲ نظر

غمگینم مثل کسی که از نظام سرمایه داری آمریکا متنفره ولی مجبوره تو آمریکا زندگی کنه!

شاید بیاید بخونید: هاجرو فی الارض و فلان

و باید بگم مهاجرت اونجا خوب بود که مثل امام حسین دست اهل بیت را بگیری و بزنی و بری نه اینکه مثل ما هرکسی بخواد پاشه بره یه وری!


اسکار لنگ

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۳۱ مرداد ۹۷
  • ۱۸:۰۶
  • ۱ نظر
یک ماهی از همزیستی با اسکار میگذشت که دیشب شارژر لپ تاپ افتاد روش و الان با یک اسکار لنگ در حال زندگانی ام.
-اسکار یک مارمولک است.-

تو در شعاع همگرایی من هستی

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۲۶ مرداد ۹۷
  • ۱۷:۱۵
  • ۰ نظر

مکان ها و زمان ها و موقعیت هایی است که ما انتخاب شان نمیکنیم اما ادم هایی هستند که انتخاب ما هستند و کنترل ما بر روی سرنوشت مان. اگر فقط یک چیز را درست انجام داده باشم ، انتخاب ادم های درست است و تمام.

جادو

  • مهسا ماکارونی فر
  • دوشنبه ۲۲ مرداد ۹۷
  • ۱۹:۱۳
  • ۱ نظر

میدونی گاهی وقتا دلت میخواد تو حال زندگی کنی، تو همین لحظه. گاهی وفتا اما بلند پروازی و ارمان خواهی تو را وادار به تلاش شبانه روزی میکنه. هردو یک چیزه! معجزه ای به اسم زندگی! روزهایی هست که انزوا بخش غالب من است و روزهایی هست که اجتماع دارایی من است.
سال ها بعد خواهم نوشت که من تابستان 97 را با جادو گذراندم. جادوی 3 روز در هفته ورزش سنگین کردن، جادوی گذراندن کورس انلاین و انجام تکالیفش ان هم در موضوعی شگفت انگیر، جادوی کشف سریال خوبی مثل this is us ، جادوی اشپزخانه با غذاها و شیرنی های ملل مختلف.

مقادیری موضوع تاریک در خودم و احوالاتم کشف کردم و از شکننده و ضعیف بودنم به تعجب امدم! راه حل اما همیشه روی میز هست.

رفتن برای بازگشتن

  • مهسا ماکارونی فر
  • دوشنبه ۸ مرداد ۹۷
  • ۰۰:۳۰
  • ۰ نظر
حالم تو قدم های اخری که به سمت خونه برمیدارم عجیبه! کلید بندازم و بیام دوباره زیر این سقف، دوباره این کاسه بشقاب های اشنا؛ دوباره این فرش و این تخت اشنا، همه و همه میشن وابستگی های کوچکی که دوباره لبخند را به لبم میارن.
از سفر که برمیگردم تو اشپرخونه میشینم و به همه رفتن ها و بازگشتن ها فکر میکنم که چجوری من همون ادمی ام که قبل از رفتن، لحظه شماری میکنم برای رسیدن به ترمینال یا فرودگاه که جدا بشم و برم مسیر و مقصد جدید کشف کنم و موقع برگشت با همه خستگی ها اون قدم های اخر را چجوری تند تند برمیدارم که دوباره برگردم زیر این سقف. هربار بیشتر متوجه میشم که من ادم رفتن و بازگشتنم. من همون قدر که ادم سفر رفتن و دل کندنم همون قدر ادم مهاجرت نیستم. 
سفر بودم و د.باره تجربه و دوباره شناخت. شناخت از این هستی و از خودم.راه طولانی را درپیش داری مهسا...

اسکات و چندموضوع دیگر

  • مهسا ماکارونی فر
  • شنبه ۱۶ تیر ۹۷
  • ۲۱:۴۰
  • ۰ نظر
امتحان ها و پروژه ها و اون یکی پروژه اصلیه و دانشکده رفتن و موندن های تا دیر وقت تموم شد و حالا ارامش قبل از طوفانی را دارم تجربه میکنم درست مثل اون صحنه از فیلم اینتراستلار که فرود اومدن رو سیاره اولیه و کلی اب دیدن و خوشحال شدن و بعد درست یه موج بزرگ اومد و داخل موتورهاشون را اب گرفت و دقیقا این حقیقت را کوبید تو صورتشون که اب همیشه نشونه حیات نیست و الی اخر.
ناراحتم از اینکه پروژه ام اونجوری که میخواستم ارائه نشد بنابر هزارویک دلیلی که من کمترین نقش را داشتم و خوشحالم از اینکه تا اخرین لحظه تلاش کردم و ناراضی ام از نتیجه و نتیجه همیشه مهم بوده " همیشه".
خوشحالم از تموم کردن یه مرحله بزرگ دیگه . خوشحالم از زنده بیرون اومدن از این 12 تیر 97. 
استرس و اضطراب دارم برای اولین پروژه شخصی که میخوام کلید بزنم . پروژه ای که با هیچکس مطرحش نکردم. هیچ استاد راهنمایی توش ندارم و موضوعش اونقدری بکر و جذاب هست که فک میکنم تا اخر شهریور درگیرش باشم . هیچ دیدی ندارم که نتیجه چه شکلی میشه. در بدترین حالت 2ماهی را که میتونستم برم سرکار و یه پس اندازی جمع کنم برای برنامه های اینده را دارم قمار میکنم رو این پروژه و تو حوزه جدیدی مهارت و دانش نسبتا خوبی کسب میکنم که احتمالا تو ارشد به دردم خواهد خورد و در بهترین حالت از این پروژه به ایده بسیار قوی برای کار میرسم.
جمعبندی بالا قاعدتا باید استرسم را کم کنه و اعتماد به نفسم را برای انجام پروژه ام زیاد کنه اما اینطور نیست و هرروز بررسی این ترید آف داره ازم انرژی بیشتری میگیره!
{5دقیقه بعد}
بذار اسم پروژه را بذاریم "اسکات". از این به بعد یه تگ مخصوص اسکات درست میکنم و روند پیشرفت اسکات را اونجا مینویسم. 
جمله قبل نشون میده که اعتماد به نفس انجام پروژه را ظرف همین چنددقیقه کسب کردم و به یه حالت الهی به امید تو ( با لحن این کاسب های بازاری) میریم که شروع کنیم این تابستان بسیار مبهم را :)

نامربوط

  • مهسا ماکارونی فر
  • يكشنبه ۱۰ تیر ۹۷
  • ۱۵:۰۵
از کی انقدر نازک نارنجی شدم که حالا با حرف نامربوط کسی دلم میخواد از این ازدحام فرار کنم و برم بشینم گریه کنم ://

نتیجه نه چندان امیدوارکننده:\

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۸ تیر ۹۷
  • ۱۱:۲۳
  • ۴ نظر

تلاش های دقیقه 93 درست در وقت اضافه

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۶ تیر ۹۷
  • ۲۲:۵۶
  • ۲ نظر
کد نهایی که نوشته ام الان 2ساعت و 44 دقیقه است که داره ران میشه و هنوز حدود 60درصدش مونده و من دل تو دلم نیست که ببینم نتیجه نهایی چی از اب در میاد :) 
گزارش پروژه را دیروز فرستادیم و فردا ارائه خود پروژه است و امیدوارم این کد نهایی درست خروجی بده که بتونیم فردا تو ارائه ازش استفاده کنیم:))
1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)

2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...

3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه.
5، 4، 3، 2، 1 ... .

4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!

5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد.
آرشیو مطالب