- مهسا ماکارونی فر
- سه شنبه ۲۹ خرداد ۹۷
- ۰۰:۳۹
- ۰ نظر
کلی فکرمیکنم و کلی خلاقیت به خرج میدم و در بحر مکاشفه و مراقبه مستغرق میشم تا یک تکه کلام جدید ابداع کنم و بعد با کلی ذوق میرم در همه جمع ها اونها را استعمال میکنم و با شوق خاصی فرو میکنم تو چشم و چال بقیه :)) تا اینجا مسئله عادیه و حس خاصی نداره ولی بعدددد....
مشاهده میکنم که چند روز بعد افرادی همون تکه کلام را در حال استعمال هستند که من براشون نگفته بودم ؛ یه بررسی انجام میدم میبینم که با واسطه چند دوست مشترک این تکه کلام از من به اونها رسیده تو همین نقطه است که احساس میکنم فرزندانم از من زاده شده اند و هریک راه پیشرفت خود را در پیش گرفته اند.
چمران از جنس آمصطفی اش ،
این ارامش تو منبعش کجاست؟
این صبر و صبر و صبرت را از که وام مگیری
این متانت و خصوع تو
این از دنیا بریدگی ات ،این مناجات دوست داشتنی ات
این صدا صدا صدا صدایت ...
همون لحظه که شاعر میگه : نشسته ام به انزوا
همون لحظه را شما بردار به اندازه 8ساعت و 37دقیقه کش بده، برس به حال من
برای شب هایی که پناهم میشود این یک جلد قران مشکی
برای شب هایی که سهم دست هایم میشود این تسبیح ناشمارا
برای شب هایی که فارغ از مال و غذا و کافئین میشوم
برای شب هایی که تمام مساحتم خلاصه میشود در سجاده پدر
برای این شب ها دعای ویژه ای بلد نیستم و بد به حال من بعد از این همه سال!
برای این شب ها خودم را کم می اورم چه برسد به یاد برای بقیه و بد به حال من برای این همه خودپسندی!
برای همه این هیچ چیزها
برای همه این فارغ شدن ها
برای همه این نخواستن ها
تو اتوبوس تبریز نشسته ام و خوردم به یه کالکشن از اهنگ های ترکی و عربی که وسطاش مدرن تاکینگ هم پلی میشه:)) به به .
دستت دردنکنه اقای اتوبوسی:))
ارتباط بیش از حد با آدم ها سمی است! این را جدی میگویم.
از یک جایی به بعد معاشرت زیاد با ادم های غریبه و ناشناس فقط فرسایش روحی و ناامیدی می اورد. حتما یک چیز نابی درتنهایی بوده که اعتکاف و ذن و عزلت و گوشه نشینی را باب کرده!