صدایت

  • مهسا ماکارونی فر
  • يكشنبه ۲۰ خرداد ۹۷
  • ۱۹:۱۵
  • ۰ نظر

چمران از جنس آمصطفی اش ،

این ارامش تو منبعش کجاست؟

این صبر و صبر و صبرت را از که وام مگیری

این متانت و خصوع تو

این از دنیا بریدگی ات ،این مناجات دوست داشتنی ات

این صدا صدا صدا صدایت ...

به رنگ وبوی حادثه ای

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۱۶ خرداد ۹۷
  • ۲۱:۱۷
  • ۱ نظر

همون لحظه که شاعر میگه : نشسته ام به انزوا 

همون لحظه را شما بردار به اندازه 8ساعت و 37دقیقه کش بده، برس به حال من

قدر من اگر جبر تو نباشد گله دارم

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۱۵ خرداد ۹۷
  • ۲۳:۱۲

برای شب هایی که پناهم میشود این یک جلد قران مشکی

برای شب هایی که سهم دست هایم میشود این تسبیح ناشمارا 

برای شب هایی که فارغ از مال و غذا و کافئین میشوم 

برای شب هایی که تمام مساحتم خلاصه میشود در سجاده پدر


برای این شب ها دعای ویژه ای بلد نیستم و بد به حال من بعد از این همه سال!

برای این شب ها خودم را کم می اورم چه برسد به یاد برای بقیه و بد به حال من برای این همه خودپسندی!


برای همه این هیچ چیزها 

برای همه این فارغ شدن ها

برای همه این نخواستن ها


کلا سخت نگیریم ، جدی هم نگیریم

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۱۵ خرداد ۹۷
  • ۱۳:۳۴
  • ۰ نظر
یه برنامه برای زندگیم داشتم که هیچی طبق اون پیش نمیرفت ، از یه جایی رهاش کردم و شروع کردم فقط به قدم بعدی فکر کردن. دیگه خودمو رنده نکردم که چرا فلان موقعیت جور نشد و بهمان وضعیت به شرایط مطلوب نرسید . یه جایی شروع کردم اون قصر ایده ال گرایی را خراب کردن و عوضش یه کلبه واقع گرا ساختم. موثرترین راه برای رسیدن به این موقعیت فکری ، همین سفر رفتن های ماجراجویانه بود. هر سفر یاد گرفتم که تو لحظه درست ترین تصمیم را بگیرم ، یادگرفتم که گم شدن وسط ناکجا اباد میتونه بهترین تجربه زندگیت باشه. این سفر ، عصر روز اول ، ما گم شدیم! از مسیر GPS خارج شده بودیم، هوا رو به تاریکی بود ، پس همونجا کمپ کردیم. فردا هوا مه و بارون و باد بود و خطای GPS تو این شرایط بیشتره، برگشتن و پیدا کردن مسیر کلی انرژی مون را میگرفت ؛ تصمیم گرفتیم همین مسیر پیش رو را بریم و ببینیم از کجا سر در میاریم و رفتیم. هیچوقت نمیدونستیم قراره چنین منظره های شگفتی ببینیم ، هیچوقت نمیدونستیم این سفر میتونه انقدر جادویی باشه.
گاهی با خودم میگم که زندگی هم میتونه همینجور باشه ، من فقط باید تصمیم بگیرم که قدم بعدی را درست بردارم و مقصد چی؟ با قدم های درست مقصد جای درستی خواهد شد. چه کسی ملزم کرده که من حتما در مختصات x  بایستم؟ هرچندوقت یکبار بایدبه خودم یاداوری کنم که این چارچوب های فکری دست و پا گیر را بشکنم.
از اینجا شروع کردیم
جایی که گم شدن اغاز شد
همسایه ها
اون دیواری که میبینید مرز ایران و ارمنستانه
ارس ِ شگفت انگیز

حیدر بابا

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۱۱ خرداد ۹۷
  • ۰۰:۲۷
  • ۰ نظر

تو اتوبوس تبریز نشسته ام و خوردم به یه کالکشن از اهنگ های ترکی و عربی که وسطاش مدرن تاکینگ هم پلی میشه:)) به به . 

دستت دردنکنه اقای اتوبوسی:))

چنگال نمیبرم!

  • مهسا ماکارونی فر
  • پنجشنبه ۱۰ خرداد ۹۷
  • ۰۲:۰۹
  • ۰ نظر
اول با خودت میگی خب یه چنگال که وزنی نداره ، با خودم میبرمش. بعد با همین استدلال یک سری چیز های چنگال گونه را میگذاری رو میز تا  بعد در کوله جایشان دهی.
اما ساعت از 2که میگذرد و داری با تکلیف fpga کلنجار میروی، چشمت می افتد به همه چنگال گونه های روی میز و با خودت فکر میکنی که بدون چنگال هم میشود غذا خورد بدون فلان چیز هم میشود 3 روز دوام اوردم، آن یکی بهمان چیز را هم میتوانم با خود نبرم و... اینجور میشود که سبک تر میشوی.
اگر عارفانه تر به این قضیه نگاه کنیم، میشود یک چیزی در این حد که " سنگ ریزه های کوچک کوله بار زندگی ات را باید دور بریزی ، بدون آن ها هم میشود طی مسیر کرد و سبک تر راه را پیمود" .

خلاصه که خمارکش مفلس شراب زده و اینا

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۹ خرداد ۹۷
  • ۱۱:۰۸
  • ۳ نظر

ارتباط بیش از حد با آدم ها سمی است! این را جدی میگویم. 

از یک جایی به بعد معاشرت زیاد با ادم های غریبه و ناشناس فقط فرسایش روحی و ناامیدی می اورد. حتما یک چیز نابی درتنهایی بوده که اعتکاف و ذن و عزلت و گوشه نشینی را باب کرده!

در باب روابط

  • مهسا ماکارونی فر
  • شنبه ۵ خرداد ۹۷
  • ۰۱:۴۹
  • ۰ نظر
توی یک رابطه دو نفره ، هر دو سوی رابطه باید زحمت بکشند و ساعت ها عرق جبین بریزند و خودشون را به 196قسمت مساوی تقسیم کنند تا بالاخره شاید بتونیم بگیم که اون رابطه داره جواب بده!
و این موضوع فارغ از جنس رابطه است! مثلا:
رابطه فرزندی و والدینی: 
شاید باید اعتراف کنم که بیشترین زحمتی که کشیدم سر همین رابطه بوده! ساعت ها و سال ها وقت گذاشتم تا بتونم پدر و مادرم را علیرغم این شکاف عمیق نسلی ، بشناسم و فراتر از شناخت ، سعی کرده ام که همیشه موضوع گفتگو و بحث باهاشون پیدا کنم ( که این خودش از جانکاه ترین پروسه هاست !).
رابطه خواهرانه ای: 
در اکثر مواقع فاصله فیزیکی ما یک دیوار بیشتر نیست ولی در همین اکثر مواقع ،ما در دو کهکشان با میلیون ها سال نوری فاصله از هم ، زندگی میکنیم و این پروسه موضوع مشترک برای بحث را نه تنها سخت نمی کند بلکه جذاب تر میکند! مهم ترین لینک ارتباطی ما ، فیلم است. ساعت ها درباره فیلم های مشترکی که دیده ایم نقد و بحث میکنیم و بعد به دنیاهای سیاست و ورزش و اجتماع گریزی میزنیم و درنهایت با یک درگیری لفظی ( از جنس تحقیر و توهین و متهم کردن یکدیگر به خریت و بی سوادی :دی ) دوئل را خاتمه میدهیم.
رابطه دوستی های long distance:
 این قسمتی است که باافتخار میتوانم از آن یاد کنم و به آن ببالم. اگر بخواهم یک اکسیر جادویی برای این نوع رابطه ها معرفی کنم ، آن چیزی نیست جز " از روزمرگی ها با هم حرف زدن" ! روزمرگی ها ، جزئیات کوچکی هستند که کلیات عظیمی را شکل داده اند. روایت ساده و خنده دار من از یک اتفاق پیش پا افتاده در طول روز ، میتواند بهانه کوچکی برای خندیدن های دو نفره در صفحه های چت مان باشد.
رابطه همکلاسی بودن:
 این از آن روابطی است که هر گونه تلاش اضافی برای آن ، عبث و بیهوده است. من یاد گرفته ام که سلام و احوالپرسی کردن در نزدیکی ددلاین تکلیف ها و اواخر ترم برای گرفتن جزوه ، یک چیز نرمال است. انتظار یک رابطه عمیق از این نوع رابطه ها ، انتظار بی جایی است.
رابطه استاد و شاگردی:
اخ از این نوع اخر! یک باور غلطی که رایج است و باید خطوط بطلان را بر آن کشید( همیشه دوست داستم این ترکیب را در حرف هایم به کار ببرم:دی)این است که ، در این نوع رابطه این فقط شاگرد است که باید زحمت بکشد! نه خیر اقا جان، این را برای شما بد تفهیم کرده اند. اگر استاد شماحداقل به اندازه شما در این رابطه زحمت نمی کشد ، فاتحه آن رابطه و کار مشترک با استاد را بخوانید و به فتوای من برای آن ، نماز میت بگذارید. 
پ.ن: یک نوع رابطه دیگر نیز هست که بررسی ها و کشمکش های فراوان دارد و ورود به آن چندین پست متوالی را میطلبد و من قصد ورود به آن را ندارم چرا که خیلی وبلاگ مان مشاوره خانواده طور میشود و اصلا خوشمان نمی اید که وارد مهملاتی مثل " مردان مریخی و زنان ونوسی "و اینها بشویم که از نظر ما اصلا بشر همینجوری اش در کره زمین به اندازه کافی فضاحت به بار اورده است! و لازم نیست برای مشکلات روابط عاطفی مان پای مریخ و ونوس را به میان بکشیم .

در ادامه میفرماید :پر حرفی ولی خب میگی بزنم که چی

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۴ خرداد ۹۷
  • ۲۱:۵۸
  • ۰ نظر

شاعر تو گوشم داره میخونه که : 
هرچی هستی خر نباش ، قانع به کم نباش !

من اما دچار افسردگی پس از آلبالو پلو شده ام و کز کرده ام در گوشه تخت و پتو به سر کشیده ام :(

برای همه نبودن هایم

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۲ خرداد ۹۷
  • ۰۴:۳۵
  • ۲ نظر

ای کاش آدمی،
وطن‌اش را هم‌چون بنفشه‌ها
می‌شد با خود ببرد هر کجا که خواست!

تک تک نفس های این عصر بارون زده ی 1خرداد ،پیاده در چهارباغ بالا  را در اهنگ فرهاد ذخیره کردم. برای روزهای غربت ،برای روز های دلتنگی.

امشب تا سحر در گوشه دنج من باران بارید برای همه غربت های بعد از این . برای همه دلتنگ خواهم شدن ها

1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)

2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...

3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه.
5، 4، 3، 2، 1 ... .

4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!

5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد.
آرشیو مطالب