گله ای نیست که خودخواهی شما برما واضح است

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۶ تیر ۹۷
  • ۱۵:۱۷
  • ۲ نظر

شمایی که ساعت ها سخنرانی میکنی که شان استاد از بین رفته و دانشجو برای استاد احترام قائل نیست ، باید بت بگم که شان دانشجو هم از بین رفته. وقتی استاد برای 1 ساعت دیر اومدن سر امتحان و الاف کردن ما سر جلسه هیچ توجیه قابل قبولی نداره و حتی معذرت خواهی نمیکنه، وقتی با شما سر یک ساعتی قرار میذاره و شما و چندانشجوی دیگه اش پشت در اتاقش الاف میشین و وقتی استاد میاد فقط شروع میکنه به غر زدن از گرما و غیره. وقتی 40دقیقه تمام شخصیت و تلاش های شما را نابود میکنه و بعد قیافه پوکر فیس شما را میبینه و میگه من زیاد هم بداخلاق نیستم و نه شما هم خیلی تلاش کردی و زجر کشیدی و شروع میکنه به تعریف کردن

همه اینها یعنی سیستم اموزش عالی کشور مریضه و خیلی هم مریضه .... از دروغ و رشوه و تقلب و جعل داده و رانت و غیره گرفته تا مسائل اخلاقی وحشتناکی که منجر به اخراج یکی از استاد های دانشکده کشاورزی شده !!

مقصر همه این اتفاق ها شما اساتیدی هستید که شان دانشجو را از بین بردید. پاکی و درستکاریش را نادیده گرفتید ، تلاش هاش را به نام خودتون ثبت کردید. من دانشجوی نوعی اگر که اپلای میکنم و میرم، وطن فروش نیستم ، مسخ تکنولوژی و رفاه اجتماعی غرب هم نیستم، خوب هم میدونم که اون تصویر جهان اولی بودن غرب و اینها همش ساخته مدیا است و توهمی بیش نیست و دنیای غرب کثیف تر و لجن تر از اینهاست و تو نظام سرمایه داریش فقط بردگی به روش پست مدرن جریان داره! من با علم به همه اینها ولی بازم شان دانشجو را اونجا بالاتر میبینم. 

اقای استاد محترم ،می گذاشتید یک احترام قلبی بین ما بماند! تیشه برداشتید و زدید بر ریشه همه احترامی که بود .

دوتار همنشین این روزها

  • مهسا ماکارونی فر
  • شنبه ۲ تیر ۹۷
  • ۲۳:۰۵
  • ۱ نظر

تمام حال و هوای این بدو بدو ها و کم خوابیدن ها و حتی وقت نداشت برای غذای درست و حسابی خوردن را دارم تو موسیقی خراسانی که دارم گوش میدم ، ذخیره میکنم. حتما بعدها که دوباره به این پلی لیستم مراجعه کنم همه این خاطرات و تلاش ها و تا اخرین نفس دویدن ها زنده میشه .

غلامعلی پورعطایی

عثمان خوافی

حاج قربان سلیمانی

اوووف به این حس و حال دوتار

قطعه: ۲۴ ردیف: ۷۱ شماره: ۲۵

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۱ تیر ۹۷
  • ۱۷:۴۷
  • ۰ نظر

خرداد همیشه ماه پر از حادثه ای بوده ، اما 31 خرداد ویژه تر و خاص تر از هرروز دیگری تو خرداد است.

چمران از جنس آمصطفی اش .

شیوه و سبک زندگی چمران ، تصمیم هایی که گرفته و راه هایی که رفته ، همه و همه منعکس کننده افکارشه . افکاری که هیچوقت تو کتابی جمع نشد ، هیچوقت الوده ی من بودنی نشد. 

روایت ها نشون میده که چمران اگرچه که چریک بود واسلحه به دست اما عطشی برای خونریزی نداشت .

روایت ها نشون میده که چمران اگرچه متخصص و محقق ویژه ای بود اما مسخ علم ِ اکادمیک و ازمایشگاه های های تِک نبود.

روایت ها نشون میده که چمران اگرچه عارف اهل دلی بود اما گوشه نشین و زاهد نبود.

همه اینها نتیجه گیری که به من میده اینه که چمران جلوه یک انسان رئالیست بود و رئالیستی فقط و فقط ماحصل تجربه کردن راه ها و مسیرهای مختلف و پیدا کردن حقیقت تو دل هرکدوم از این مسیرها است.

در همین مناسبت بخونیم از دیگران

خرداد و تیرماه سگی

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۲۹ خرداد ۹۷
  • ۲۰:۲۶
  • ۳ نظر

چقد جالب که همین الان فهمیدم ددلاین پروژه ای که فکر میکردم 6ام باشه ، 4ام هست و درواقع ارائه پروژه 6ام است و من الان نه تنها در پوست خودم نمیگنجم بلکه کلا در این هستی نمیگنجم . امتحان های پایان ترمی که تک تک شون گره خورده به پروژه اون یکی درس و گزارش و پوستر و ارائه پروژه کارسناسی که مونده و گره خوردن هر یک از اجزای پروژه با 4تا دانشکده و یه آزمایشگاه نانو تا بدین لحظه!

دلم برای این روزهای خودم میسوزه ! اما میدونم که قراره از 12تیر زنده بیرون بیام و برنامه هایی برای مرداد و شهریور ریخته ام که اوووف 


بدون مرز

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۲۹ خرداد ۹۷
  • ۰۰:۳۹
  • ۰ نظر
مثل یه گرگ چندروزه حمله کرده ام به یه کالکشن از 2تا خواننده ی مصری و لبنانی و هر ثانیه از زیبایی موسیقی شون به وجد میام.
کالکشن قبلی که بهش حمله ور شده بودم از یه رپر فرانسوی بود.
و این یعنی دنیا کوچکتر از ان است که مرز بندی اش کنیم.

و من مادر همیشه نگران انها هستم که تباه نشوند

  • مهسا ماکارونی فر
  • دوشنبه ۲۸ خرداد ۹۷
  • ۱۰:۰۴
  • ۱ نظر

کلی فکرمیکنم و کلی خلاقیت به خرج میدم و در بحر مکاشفه و مراقبه مستغرق میشم تا یک تکه کلام جدید ابداع کنم و بعد با کلی ذوق میرم در همه جمع ها اونها را استعمال میکنم و با شوق خاصی فرو میکنم تو چشم و چال بقیه :)) تا اینجا مسئله عادیه و حس خاصی نداره ولی بعدددد....

مشاهده میکنم که چند روز بعد افرادی همون تکه کلام را در حال استعمال هستند که من براشون نگفته بودم ؛ یه بررسی انجام میدم میبینم که با واسطه چند دوست مشترک این تکه کلام از من به اونها رسیده تو همین نقطه است که احساس میکنم فرزندانم از من زاده شده اند و هریک راه پیشرفت خود را در پیش گرفته اند.

برای ثبت در تاریخ

  • مهسا ماکارونی فر
  • دوشنبه ۲۸ خرداد ۹۷
  • ۰۹:۵۹
  • ۰ نظر
بالاخره اولین مسابقه رسمی اسکواشم را بردم :)))) ولی دقیقا بعدش باخت مفتضحانه ای را پشت سر نهادم:)) تبریک به جامعه ورزشی. تبریک به خودم. افرین مهسا جون =))

صدایت

  • مهسا ماکارونی فر
  • يكشنبه ۲۰ خرداد ۹۷
  • ۱۹:۱۵
  • ۰ نظر

چمران از جنس آمصطفی اش ،

این ارامش تو منبعش کجاست؟

این صبر و صبر و صبرت را از که وام مگیری

این متانت و خصوع تو

این از دنیا بریدگی ات ،این مناجات دوست داشتنی ات

این صدا صدا صدا صدایت ...

به رنگ وبوی حادثه ای

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۱۶ خرداد ۹۷
  • ۲۱:۱۷
  • ۱ نظر

همون لحظه که شاعر میگه : نشسته ام به انزوا 

همون لحظه را شما بردار به اندازه 8ساعت و 37دقیقه کش بده، برس به حال من

قدر من اگر جبر تو نباشد گله دارم

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۱۵ خرداد ۹۷
  • ۲۳:۱۲

برای شب هایی که پناهم میشود این یک جلد قران مشکی

برای شب هایی که سهم دست هایم میشود این تسبیح ناشمارا 

برای شب هایی که فارغ از مال و غذا و کافئین میشوم 

برای شب هایی که تمام مساحتم خلاصه میشود در سجاده پدر


برای این شب ها دعای ویژه ای بلد نیستم و بد به حال من بعد از این همه سال!

برای این شب ها خودم را کم می اورم چه برسد به یاد برای بقیه و بد به حال من برای این همه خودپسندی!


برای همه این هیچ چیزها 

برای همه این فارغ شدن ها

برای همه این نخواستن ها


1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)

2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...

3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه.
5، 4، 3، 2، 1 ... .

4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!

5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد.
آرشیو مطالب